5 study date
بیدار شدم و روتین صبحگاهیمو انجام دادم. بعد از اینکه لباس هامو پوشیدم از پله ها پایین رفتم و دیدم که جونگکوک و جین دارن با هم حرف میزنن. وایسا ببینم جونگکوک؟ اون اینجا چیکار میکنه؟
"صبح بخیر ته." جین از پشت میز بلند شد و گفت. "من دیگه باید برم. از امروز جونگکوک تا مدرسه همراهیت میکنه. بعدا میبینمتون عزیزای دلم~" جین گفت و از خونه بیرون رفت.
"صبح بخیر کوکی." با نشستن سر میز گفتم.
"صبح بخیر انجل." اون ناخودآگاه گفت.
صبر کن ببینم... انجل؟!
"چ-چرا اینجوری صدام میکنی؟" با لکنت گفتم.
"چون منو یاد فرشته ها میندازی. کیوت و معصومی. به علاوه دیشب هم اینطوری صدات کردم." در حالی که گونه هام رو فشار میداد گفت.
"واقعا؟" احتمالاً من دیشب انقدر خسته بودم که متوجه نشدم.
"دوست نداری اینجوری صدات کنم؟" در حالی که صبحانه میخورد پرسید.
درواقع کاملا برعکس بود. من واقعا خیلی از اون لقب خوشم اومده بود. "ن-نه دوستش دارم." آروم گفتم و کمی از غذا رو خوردم.
"چی گفتی؟ من که اصلا نشنیدم~" جونگکوک برای اذیت کردنم گفت.
"گفتم خوشم میاد پس همینجوری صدام کن!" قبل از اینکه بفهمم دارم چیکار میکنم با صدای بلند گفتم و دست هامو روی صورت سرخم گذاشتم تا جونگکوک نتونه ببینتم.
"اوو انجل تو خیلی کیوتی~" گفت و دست هامو از روی صورتم کنار زد. "ولی باید عجله کنیم واگرنه دیر میکنیم." با حرفش به ساعت نگاه کردم و متوجه شدم که درست میگه!
"زود باش کوکی! امروز دیر میرسیم مدرسه!" فریاد زدم، کوله پشتیمو برداشتم و با یه نون تست توی دهانم جونگکوک رو از خونه بیرون کشیدم. اما بعد از چیزی حدود سی ثانیه دویدن دیگه حس میکردم جونی توی تنم نیست.
"خسته شدی انجل؟ میخوای کولت کنم؟" با نگرانی پرسید.
"هوف ن-نه چیزی هوف نیست." با نفسی بریده گفتم.
"مشکلی نیست انجل، به علاوه فقط یکم دیگه مونده تا برسیم." گفت و دستش رو پشت کمرم کشید تا آرومم کنه.
"گفتم نه!" فریاد زدم و چشم های جونگکوک ثانیه ای تیره شد.
"تهیونگ همین الان بیا روی کولم." با صدای خشنی گفت و گرگ من با صداش زوزه ای کشید. این صدا خیلی... سرد بود. این صدا مثل جونگکوکی که من میشناختم نبود.
"ب-بله آلفا." مطیع گفتم و دست هامو دور گردنش و پاهامو دور کمرش حلقه کردم، و اون دست هاش رو زیر ران هام گذاشت.
"متأسفم انجل. ترسوندمت؟" بعد از چند ثانیه سکوت پرسید.
"ن-نه." توی گردنش زمزمه کردم.
YOU ARE READING
Good For You |Kookv|
Werewolf"الهه ی ماه... چرا اینکارو با من کردی؟ بهترین دوستم و جفتم عاشق هم شدن..." جونگکوک و تهیونگ جفته همن و جیمین بهترین دوست تهیونگه. اما یه مشکلی وجود داره! جونگکوک نمیدونه تهیونگ جفتشه و فکر میکنه جفتش جیمینه و جیمین که قبلا جفت هاش رو پیدا کرده بود ا...