I love him

1.7K 166 30
                                        

12 I love him

Taehyung's POV

با بوی غذایی که میومد از خواب بیدار شدم. خواب آلودگی رو کنار زدم و مثل دیروز یک سینی غذا روی میز دیدم که در کنارش یه یادداشت با خطی آشنا بود. یادداشت رو برداشتم و خوندم.

صبح بخیر ته! امروز بخاطر یکی از امتحانام مجبور شدم صبح زود برم. این غذا رو بخور و بله میدونم همه چیز خیلی شبیه دیروزه ولی خب تو دیشب غذا نخوردی پس مطمئن شو همشو بخوری. و مطمئن شو که امشب شام بخوری! اوکی آخرین چیز اینه که دوستت دارم و مراقب الفاهای ترسناک باش. قدردان برادرت بزرگترت باش.

با خوندن یادداشت خندیدم. فکر کنم اون درست میگه. من بازم دیشب شام نخوردم. ولی خب احساس گرسنگی نمیکردم. ولی خب بهتره غذا رو بخورم واگرنه جین دیگه برام چیزی نمیپزه.

سریع روی تختم در حالی که داشتم فیلم های بامزه ی حیوانات رو نگاه میکردم، صبحانه‌مو خوردم. خوشبختانه امروز زود تر از تایم معمول بیدار شده بودم پس هنوز خیلی وقت داشتم تا حاضر شم. بعد از خوردن غذا، ظرف ها رو سریع شستم چون جین واقعا از اینکه ظرف ها کثیف بمونن متنفر بود.

بعد از اون به اتاقم برگشتم تا آماده شم. دوش سریعی گرفتم و خواستم از پنهان کننده رایحه استفاده کنم که همون لحظه متوجه شدم تموم شده و باید هرچه زودتر یکی دیگه بخرم. امیدوارم تا اون موقع بتونم از پس خودم بر بیام. 

به اتاقم برگشتم جین مشکی رو همراه با تیشرت گشاد سفید و روی اون یک پیراهن راه راه پوشیدم. خودم رو توی آیینه نگاه کردم اما بنظر یه چیزی کم بود پس دنبال چیزی گشتم که استایلم رو کامل کنه که چشمم به چوکر مشکی رنگم افتاد که جین هیونگ بهم هدیه داده بود.

 خودم رو توی آیینه نگاه کردم اما بنظر یه چیزی کم بود پس دنبال چیزی گشتم که استایلم رو کامل کنه که چشمم به چوکر مشکی رنگم افتاد که جین هیونگ بهم هدیه داده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

دوباره توی آیینه به خودم نگاهی انداختم و  اینبار از خودم راضی بودم. در نهایت کیفم رو برداشتم و از خونه بیرون رفتم.

بعد از چند دقیقه بالاخره به مدرسه رسیدم. داشتم به سمت لاکرم میرفتم که حس کردم یکی از دور بهم خیره شده. به اطراف نگاه کردم و جونگکوک رو دیدم که با چهره ای بی حالت بهم نگاه می‌کنه. جیمین هم کنارش بود و داشت باهاش صحبت میکرد البته بهتره گفت سعی داشت باهاش صحبت کنه که لحظه ای متوجه رد نگاهش شد و اون هم سمت من برگشت و بهم خیره شد. من هم به اونها خیره شدم تا زمانی که شخصی از پشت من رو در آغوش گرفت و من از رایحه‌ش متوجه شدم اون کیه.

Good For You |Kookv|Where stories live. Discover now