«این پارت: شعله های آبی»
Kim's penthouse
آقای کیم با اخم به تهیونگ خیره بود و خانم کیم حتی نگاهش نمی کرد
تهیونگ سرش رو پایین انداخت
چرا همه چیز گردن اون می افتاد؟
تقصیر اون چیه؟
پدرش با صدای بمی بازخواستش کرد : ”دیشب کدوم جهنمی بودی؟“
اخم غلیظی بین ابروهاش نشست : ”فکر نکنم بچه باشم که جواب پس بدم“
مرد بی توجه تکرار کرد : ”پرسیدم کجا بودی؟“
تهیونگ دستش رو با حرص بین موهاش کشید و حقیقت رو گفت : ”با جیمین بودم“
خانم کیم یکدفعه داد کشید : ”جیمین انقدر برات مهم بود که موبایلتو وقتی کنارشی خاموش کنی و جونگ کوکی که دیشب داشت جون می داد ذره ای برات اهمیت نداره؟“
تهیونگ متعجب دهنش کمی باز موند و تکخند حرصی ای زد : ”من کف دست بو نکرده بودم که اون حالش بد میشه تقصیر من چیه؟ شما نتونستین داروهاشو پیدا کنین“
آقای کیم دستش رو روی میز کوبید : ”معلوم نیست داشتی دارو جا به جا میکردی یا گنج که کل خونرو گشتیم و نتونستیم پیداش کنیم... وقتی اینطوری قایمش میکنی نباید موبایل لعنتیتو وقتی اونهمه میس کال و پیام داری جواب بدی!؟؟؟؟“
تهیونگ داد کشید : ”اشتباه احمقانه ی خدمتکارا و خودتون رو گردن من ننداز... داروهای لعنتیش درست زیر بالششن“
با این حرف هردو شوکه بهش خیره شدن
دهنشون برای گفتن حرفی باز و بسته شد ولی هیچی نداشتن بگنپسر با اخم کمی صداش رو پایین آورد : ”ساده تر از اونجا وجود داره؟ ولی اینهمه آدم فکرشون نکشید یکم اونجا رو نگاه کنن... بعد فکر میکنین بردم قایم کردم کسی دستش نرسه بهشون؟... متاسفم که خانوادم هنوز پسرشون رو نمیشناسن“
و بی توجه به اونها که اسمش رو صدا کردن بیرون رفت
محکم دستش رو زیر گلدون روی میز زد و اون رو پرت کرد
صدای بدی از شکستنش ایجاد شد و همه رو ترسوند
خدمه ای که اونجا بودن شوکه و ترسیده به ارباب جوانشون که بدجور عصبی به نظر میومد خیره شدن
YOU ARE READING
𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfictionمقدمهᯓ 「توی راهی پا گذاشتم که حتی فکر کردن بهش لرز به تنم میندازه، من اون هزارتوی تاریکی رو انتخاب کردم چون میخواستم آخرش به چیزی برسم که منو از عروسک خیمه شب بازی بودن توی زندگی دروغینم نجات بده! اون پسر یه بیمار روانیه که من تمام زندگیم رو بهش تنف...