pt 26: A pain like a memory

451 93 94
                                    

«این پارت: یک درد مثل یک خاطره»

لباس هارو کنار زد تا جعبه های پشتشون رو بگرده

بین اونها یکی که رنگ قهوه ای و شیری داشت و تجملی تر از بقیه بود رو برداشت

بازش کرد و با دیدن دفترچه خاطرات قدیمیش چهرش خنثی شد و چشمهای سیاهش یخ بستن

برداشتش بهش خیره شد

هیچ شوقی برای خوندنش نداشت

بچه که بود فکر می کرد اون دفتر قراره پر شه از خاطرات شیرینی که بعدها با خوندنشون از خنده نتونه نفس بکشه و شیرینیه اون حس ها باز توی وجودش پخش بشه

اما اون فقط یه فکر بچگانه بود

یاد گرفته بود که دردهاش رو با کاغذ تقسیم کنه

بعد از گذشت خاطرات خوبش فکر می کرد که اگه اون بد هارو هم بنویسه وقتی بزرگ شد با خوندنشون و دیدن اینکه همشون گذشته و از پسش بر اومده تا کنارشون بزاره خوشحال میشه

ولی اینطور نبود

اون هرگز نتونست درد زخم هاش رو فراموش کنه

ذهنش هرگز نتونست از فکر و خیال آزاد بشه

نتونست زمزمه های در گوشش،
حس لمس های گاه و بی گاه بدنش
و کابوس هاش رو فراموش کنه

هربار که سعی کرد نوشته هارو بخونه عمق دردهای اون خاطرات رو حس کرد و باز هم راجبشون توهم دید

می خواست یک بار
فقط یکبار دیگه سعی کنه اون دفتر رو بخونه

می خواست خودش رو امتحان کنه تا بفهمه تونسته اون دردها رو کنار بزاره

اما از همین الان مطمئن بود که نمی تونه

ششاید تا قبل از شوک عصبی ای که اون رو به گذشته برگردوند بهتر بود ولی حالا...

اخم هاش رو در هم کشید و دستهاش رو مشت کرد

کیم تهیونگ

کسی که بهش پناه برد و اون بهش پشت کرد

کاری کرد اعتماد کنه در حالی که خودش تیز ترین خنجری بود که به سمتش نشونه رفته

هیچوقت اون رو برای اینکارش نمی بخشه

وقتی کسی رو محدود کنی دیگه انتظاری ازت نداره و وقتی بهش تنفر بورزی ازت چیز بیشتری نمی خواد

𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now