pt 44 : DIAMOND

403 66 23
                                    

«این پارت: الماس»

در با صدای بد و به شدت جوری که انگار با لگد باز شده به دیوار برخورد

ولی دنیل بدون اینکه تکون بخوره همونطور پا روی پا به در با خونسردی خیره موند

جین با عصبانیت و چهره ای که خشم ازش می بارید وارد شد

با قدرت دستهاش رو روی میز اون کوبید و صداش رو بلند کرد : ”توی عوضی... به چه حقی به دوستام حمله میکنی و تهدیدشون میکنی؟؟؟ دنیل زندگیه من به تو ربطی نداره چرا فقط سرتو نمیندازی تو کار خودت!؟“

پسر یه ابروش رو بالا داد : ”تو که خوب میدونی جین. کسایی که از باند من برن یا باید بمیرن یا میفرستمشون جایی که خیالشونم نتونه به اینجا برسه؛ ولی تو برادرمی اگه بخوای بری یا بهم پشت کنی سخته که بکشمت پس ترجیح میدم آدمایی که اغفالت میکنن بکشم“

اون چشمهاش رو بست و لبهاش رو با حرص به هم فشرد اما نتونست خودش رو کنترل کنه و داد کشید : ”نیازی نیست بکشیشون همونطور که گفتی من برادرتم و نمیتونم تحویل پلیس بدمت پس دست از سرشون بردار“

دنیل نیشخند زد و خودش رو جلو کشید تا آرنجهاش رو به میز تکیه بده : ”میدونی ریسکه اگه بخوام بزارم کسایی که خیلی چیزا از اینجا میدونن ول بچرخن چون اتفاقایی که اینجا میوفته هیچکس نباید بفهمه. ولی به نظر دوستات میدونن؛ اشتباه فکر میکنم؟“

جین بار دیگه صداش رو بالا برد : ”نمیدونن لعنتی اونا فقط میدونن تو کار خلافی دیگه هیچی نمیدونن، بیخیالشون شو اگه میخوای من همینجا بمونم. دلم نمیخواد اون افراد مزخرفت بهشون حمله کنن میفهمی!؟“

اون بالاخره اخم کرد و قاطعانه هشدار داد : ”اول از همه صداتو بیار پایین اگه نمیخوای بدم با توعم همونکارو کنن، دوم اینکه مگه همون پسره که دادم بزنن لهش کنن اونی نیست که تورو به مکان معامله برد و از اونجا برگردوند؟ یا اون پسره کیم نیومد طرف مقابل معاملمونو بزنه؟ اینا یعنی ندونستن یا فکر میکنی من احمقم؟ خب اشتباه میکنی چون بهتر از همه میدونی چه کارایی ازم بر میاد و این آدما کم کم دارن سیریش میشن و مقابلم قرار میگیرن. اگه میخوای زنده بمونن بگو گورشونو گم کنن قبل اینکه دیگه برام مهم نباشه که اونا دوستای توعن سوکجین“

پسر بزرگتر عقب رفت و با تاسف پوزخند زد : ”واقعا برات مهم نیست نه؟ که من اینو میخوام یا نه؟ فقط خودت و سود و منفعتت برات مهمه؟ پس بقیه چی؟“

دنیل اخمهاش رو غلیظ تر کرد و با عصبانیت بلند شد

و اینبار اون بود که با صدای بمش داد می کشید : ”چرا باید مهم باشه؟ مگه من برای کسی مهم بودم؟ مگه تو مهم بودی؟ هرچی نباشه تنها چیزی که از اون خونه ی خراب شده یاد گرفتم اینه که اگه میخوای سقوط نکنی باید بقیه رو فقط به چشم اهرم ببینی“

𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now