«این پارت: ترسهایی که تبدیل شدند به نفرت»
Jin's house
با عصبانیت موبایلش رو پرت کرد و باعث شد نامجون شوکه از شنیدن اون صدای بلند هدفونش رو از روی گوشش برداره
متعجب به جین که عصبی بودنش کاملا از چهرش پیدا بود نگاه کرد : ”چیشده؟ اون صدای چی بود؟“
نگاهش رو دور خونه چرخوند و با دیدن موبایل اون که رو زمین افتاده بود نفسش رو فوت کرد : ”چیشده؟ چرا عصبانی ای؟“
جین با اخم سرش رو سمت مخالف نامجون برگردوند : ”رئیس بود. گفت که اشتباهی نشده و همه چی درسته، تستر اونا احمق بود. در کنارشم کلی بابت اینکه با مشتریش درگیر شدم سرزنشم کرد“
نامجون هم اخم غلیظی رو پیشونیش نشست : ”اگه من نمی رسیدم و باهاشون درگیر نمی شدم قطعا یه بلایی سرت میاوردن... اونوقت جای اینکه برای این اونارو تنبیه کنه تورو سرزنش میکنه!؟ راضی بود به اینکه تو زخمی و ترکیده برمیگشتی خونه؟“
اون لبخند تلخی زد : ”اگه نبود که هیچوقت بی توجه از کنارم رد نمیشد... البته من حق اعتراض ندارم. من کسی بودم که باید ساپورتش می کردم حالا که اون اینکارو میکنه نمیتونم اعتراضی بهش بکنم“
پسر بزرگتر بلند شد و رو به روی اون نشست
دستهاش رو آروم روی دستهای جین گذاشت و نوازشش کرد : ”تو مجبور نیستی انجامش بدی، اون بیرون هزاران کار دیگه هست.. حتی اگه به این کار عادت داری میتونی بیای تو تیم من کار کنی. چرا این چیزارو تحمل میکنی؟“
جین نفس عمیقی کشید : ”همه ی اینارو میدونم ولی نمیتونم... مجبورم“
نامجون صورت اون رو بین دستهاش گرفت : ”هیچکس نمیتونه مجبورت کنه“
اون ریز خندید
کیم نامجون می خواست بهش کمک کنه
حمایت و ازش حفاظت کنه
این باعث می شد قلبش برای اون پسر جذاب تندتر بتپه
با دیدن نگاه گیج و متعجب اون بلند تر خندید و صورتش رو به سرعت جلو برد
لبهاش رو بوسید و عقب کشید
نامجون از این حرکت بیشتر تعجب کرد
ولی لبخند قشنگ جین باعث شد اون هم لبخند بزنه : ”این برای چی بود؟“
جین شونه ای بالا انداخت : ”دلم میخواست“
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanficمقدمهᯓ 「توی راهی پا گذاشتم که حتی فکر کردن بهش لرز به تنم میندازه، من اون هزارتوی تاریکی رو انتخاب کردم چون میخواستم آخرش به چیزی برسم که منو از عروسک خیمه شب بازی بودن توی زندگی دروغینم نجات بده! اون پسر یه بیمار روانیه که من تمام زندگیم رو بهش تنف...