Busan 2020
Hotelجهنم برگشته بود؛ صدای جیغای زنونه و گریه های بلند یه پسر بچه، مردی فریاد می زد و با زور پسرک رو که می خواست فرار کنه نگه می داشت، یه لحظه بود و خون همه جارو قرمز کرد… تصویرش تو آینه بود، دستاشو که نگاه می کرد هیچی نبود اما تو آینه دستاش به قرمزی خون بودن، شایدم واقعا خون بود
صداها آزارش می داد حتی نمی دونست صدای کیه•• هرکی بود ترسناک بود، زمزمه می کرد ’ بخاطر تو مردن، تو اونارو کشتی، اگه تو نبودی الان زنده بودن ‘ کم کم زمزمه ها به فریاد تبدیل شد؛ همون لحظه صورت غرق در خون زن و مرد با فاصله ی کم مقابلش ظاهر شد…
فریادی کشید و نشست، با ترس به اطرافش نگاه می کرد… نفس نفس می زد و دستاش از ترس می لرزید، قطره های اشک دونه دونه شبیه کریستال روی صورت مثل برفش روان شد و هق هقش حتی خورشید رو ذوب می کرد
چهره یِ گریونش حتی دل دریا رو به رحم می آورد… زانو هاشو تو شکمش جمع کرد و سرشو روشون گذاشت؛ در باز شد و مرد مهربونی که زیاد به خاطر نمی آوردش وارد شد
با دیدن چهره ی پسر چشماش هم نگران شدن پس سریع به سمتش رفت و بازوش رو گرفت و نوازش کرد : ” چرا گریه میکنی پسر جون؟ خواب بد دیدی؟ “
و اون فقط سر تکون داد، مرد بازوشو بیشتر کشید که تو آغوش بگیردش اما پسر عقب رفت : ” من بغل نمیخوام “
مرد بازوش رو بیشتر نوازش کرد : ” نمیدونم چی به سرت اومده ولی فقط نزار سایه های گذشتت آیندت رو سیاه کنن، تو منو یاد بچه ی خودم میندازی… اونم وقتی کوچیک بود همش کابوس میدید برای همین همیشه شبا زود به زود چکش میکردم “
پسر که کم کم حس می کرد نوازشش ترحم انگيزه بازوشو پس کشید و لبخند تلخی زد : ” پس خیلی دوسش دارین و اون حتما به اینکه همچین پدری داره افتخار میکنه “
مرد فهمید طعنه میزنه، متاسف بود برای کسی که با این فرشته همچین کاری کرده…Seoul 1 hour later
Hot lion Barبادیگارد ها با دیدنشون سریع خم شدن که احترام بذارن و در جا کنار رفتن، همه با دیدن این صحنه متعجب شدن و فهمیدن که حتما افراد مهمین پس هیچکس چیزی نگفت…
وارد شدن و بوی الکل و شهوت تو بینیشون پیچید و خوشبختانه سیگار ممنوع بود وگرنه حتی نمی شد نفس کشید
سر جای همیشگیشون که گوشه ی سالن و کنار بار بود نشستن و یونگی براشون مثل همیشه بوربن(Bourbon) سفارش داد
تهیونگ رو به روی جیمین نشست و با لبخند نگاهش کرد که باعث هول شدنش شد پس خندید : ” جیمینا نمیخوای بهمون بگی تو این مدت چیکارا کردی؟ “
جیمین با شوق خودشو جلو کشید تا تعریف کنه اما یونگی دستشو روی پیشونی خودش کوبید : ” توروخدا دوباره نه، تو ماشین انقدر که حرف زد سرم رفت “
جیمین اخم بامزه ای کرد و انگشت اشاره اش رو سمت اون گرفت : ” یاااا تو، من دوستتم! چطور میتونی انقدر بی ادب باشی “
این حرف باعث خنده ی هردو دوستش شد، تهیونگ پشت یونگی زد : ” اذیتش نکن مین یونگی “
اون فقط شونه ای بالا انداخت و به پشت تکیه داد و از نوشیدنی قوی ای که انگار بهش اعتیاد داشت نوشید، تهیونگ از جیمین خواست تعریف کنه اما اون قهر کرد و گفت بعدا می گه… با دیدن دختری که نزدیکشون می شد ادامه ندادن
دختر که اندام باریک و جذابی داشت و موهای بلند و بلونده لختش رو دو طرف شونه هاش ریخته، لبهای درشتشو با رژ لب قرمزی حجیم تر نشون داده بود و لباس کوتاه و بازش، حسابی وسوسه کننده بود؛ به اونا رسید و با تکون دادن موهاش عشوه گری کرد : ” شما پسرا تنهایین؟ “
یونگی پوزخندی زد : ” آره تنهاییم و قرارم نیست چیزی عوض بشه “
دختر اخم ریزی کرد و نگاهش رو سمت تهیونگ برگردوند، بی شرم خیره ی سینه ی بیرون مونده از پیراهن مردونه اش و لگن برجسته اش شد : ” من اونقدر که ذهنت خالی از هرچیز شه میتونم بهت لذت بدم، …؟ “
و این مکث نشون می داد اسمش رو می پرسه
پوزخندی زد و با همون لبخند کج دست دخترک هرزه رو گرفت : ” تهیونگ “
دختر اسمشو تکرار کرد و لبش رو گزید
مدتها بود اینکارها رو نکرده بود، به شدت درگیر درس و کارای شرکت پدرش بود… پس چرا که نه؟، اون دخترک هرزه می تونست بدنش رو سر حال بیاره
پس دستشو کشید و دختر روی پاهاش نشست و خودش رو جلو کشید تا مطمئن بشه باسنش به لگن اون کشیده میشه
آهنگ تند و رقص نور هیجان انگیز بود
جیمین متعجب به اون دوتا و بعد به یونگی که خونسردانه می نوشید و تماشاشون می کرد، نگاه کرد و دستشو با حرص لای موهای پُر و دودی رنگش کشید… از این اخلاق تهیونگ متنفر بود که جلوی هرکس باشه، و بیشتر دوستاش
خجالت نمی کشه و حتی اگه راه داشت جلوی چشماشون با پارتنراش سکس می کرد و اصلا رعایت نمی کرد
باورش نمی شد رو به روش نشسته و اون با یه هرزه لاس می زد؛ البته که نمی تونست چیزی بگه مگه جز دوست نسبت دیگه ای داشتن؟
تهیونگ شات مشروبش رو برداشت تا ذره ذره بنوشه : ” نشونم بده که چه هنرایی داری هرزه “
دخترک مستانه خندید و دستهاش رو دور گردن اون حلقه کرد و خواست لبهاشو ببوسه که با اخم غلیظ اون ترسید و عقب رفت : ” حتی فکرشم نکن “
دختر فهمید نمی خواد ببوستش پس لبخند زد و اینبار سرشو توی گردنش فرو کرد و شروع به بوسیدن و مکیدن گردن کشیده و برنزه اش کرد و همونطور دستش رو از روی سینه اش به سمت پایین کشید و برجستگی پایین تنه اش رو مالید و بزرگتر شدنشو حس کرد، تهیونگ نفس عمیقی کشید و لبش رو گاز گرفت نوشیدنی اش رو که تموم شده بود سرجاش گذاشت و کمر باریک دخترو گرفت و باسنش رو لمس کرد
جیمین حس می کرد دیگه هوایی برای نفس کشیدن وجود نداره قفسه ی سینه اش از عصبانیت به سرعت بالا و پایین می رفت و دستاش مشت شده بود، می دونست اگه کمی بیشتر بمونه اون دختر هرزه ای که به تهیونگ دست می زدو می کشت
یونگی متوجه نفس های بلند جیمین شد و متعجب سمتش برگشت؛ فکر می کرد نمی تونه نفس بکشه اما با دیدن وضعیتش و نگاه خیره اش به تهیونگ و پارتنر یه شبه اش فکر کرد تحریک شده… چون خوب می دونست جیمین یکی از تاپ های دانشگاه بود مثل خودشون اما تا حالا به هیچ دختری دستم نزده
همون لحظه جیمین به ضرب بلند شد و ایستاد : ” میرم دستشویی “
و بدون توجه به هیچکدوم رفت؛ یونگی بخاطر اینکار تهیونگ و تحریک کردن جیمین که پسر پاکی بود با خشم به بازوی تهیونگ کوبید : ” این جنده رو ببر تو یکی از اتاقا به فاک بده نه اینجا احمق “
و تهیونگ بلند شد و دست دختر رو گرفت و با خودش کشید تا یه اتاق بگیره…
ESTÁS LEYENDO
𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanficمقدمهᯓ 「توی راهی پا گذاشتم که حتی فکر کردن بهش لرز به تنم میندازه، من اون هزارتوی تاریکی رو انتخاب کردم چون میخواستم آخرش به چیزی برسم که منو از عروسک خیمه شب بازی بودن توی زندگی دروغینم نجات بده! اون پسر یه بیمار روانیه که من تمام زندگیم رو بهش تنف...