«این پارت: شبنم منجمد»
Hoseok's building
هیونا دور تا دور خونه رو گشت و بعد خندید : ” جانگ هوسوک تو خیلی بی رحمی، خونه به این بزرگی رو گذاشتی پسرا تمیز کنن!؟“
هوسوک هم خندید : ”حالا کجاشو دیدی؟ رنگ و چیدمانم اونا انجام دادن“
اون متعجب تپقی زد : ”یااا کارگر گیر آورده بودی؟“
پسر سرش رو تکون داد و هیونا با لبخند جلوی آیینه ایستاد تا چهرش رو چک کنه : ”بیچاره ها، دیگه باید برم“
هوسوک کمی نزدیکش شد : ”بزار برسونمت...“
دختر متعجب نگاهش کرد : ”چرا؟ خودم میتونم برم“
اون دست به سینه شد و به دیوار تکیه داد : ”امشب بهتره پشت فرمون نشینی، نمیخوام بعدا تهیونگ و جونگ کوک و بقیه بریزن سرم که تو راه خونه ی تو مرد“
هیونا با حرص توی بازوش کوبید : ”یاااا چرت نگو“
هوسوک شونه ای بالا انداخت و سوییچ ماشینش رو برداشت
دختر دست به کمر اعتراض کرد : ”خودت چجوری میخوای برگردی؟“
اون کت هیونا رو برداشت و بهش داد : ”قبل اینکه بیای میخواستم پیاده روی کنم، بعد اینکه رسوندمت پیاده برمیگردم“
هیونا لبخند زد و کنارش ایستاد : ”میخوای نقش پسرای جنتلمن رو بازی کنی؟“
هوسوک ابرویی بالا داد : ”نیازی نیست نقش بازی کنم“
دستش رو پشت کمر اون گذاشت آروم به جلو هل داد : ”اول خانمها“
خندید و با عقب دادن موهاش سمت ماشینش رفت
توی ماشین نشستن و هردو دستشون رو سمت ضبط بردن
دستهاشون به هم برخورد و باعث شد هردو متعجب مکث کنن
لمس دستهاشون که طولانی تر شد هیونا به سرعت دستش رو پس کشید و با گونه هایی که از گرمای یکدفعه ای قرمز شده بودن صاف نشست
هوسوک اونهارو دید و ناخواسته از عکس العمل بامزه ی اون دختر ریز خندید و ضبط رو روشن کرد
تو مسیر هیچکدوم حرفی نزدن و راه خیلی زود به اتمام رسید
پیاده شدن و هوسوک سوییچ رو سمت هیونا گرفت : ”بگیرش، دیگه گریه نکن... اون پسر لایق اشکات نیست“
YOU ARE READING
𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfictionمقدمهᯓ 「توی راهی پا گذاشتم که حتی فکر کردن بهش لرز به تنم میندازه، من اون هزارتوی تاریکی رو انتخاب کردم چون میخواستم آخرش به چیزی برسم که منو از عروسک خیمه شب بازی بودن توی زندگی دروغینم نجات بده! اون پسر یه بیمار روانیه که من تمام زندگیم رو بهش تنف...