صدای غرش دنیل لرز به تن زیر دستهاش انداختاون آدم وقتی عصبانی می شه از یه ببر گرسنه خطرناک تره
اون با اخمهای درهمش دستور داد : ”شده کل شهرو بگردین، توی تک به تک خونه هارو بگردین پسرایی به اسم تهیونگ و نامجون رو پیدا کنید. کسایی که بخوان به سیستم من آسیب بزنن و آخرین خانوادم رو گمراه کنن جایی تو این چرخه ندارن؛ هرچقدر جین مصمم تر بشه برای ترک گروه شکنجه ای که برای شماها در نظر میگیرم بدتره... امیدوارم همه گرفته باشن“
سوالی پرسیده نشد اما تمام اون افراد سر خم کردن تا با بله ی بلندی به رئیسشون نشون بدن که فهمیدن
دستهاش رو روی میز گذاشت و کمی خم شد
بار دیگه غرید : ”بیرون“
تمام افراد توی اتاق در عرض چند ثانیه بی حرف بیرون رفتن
اون اخمهاش رو بیشتر توی هم کشید ولی نتونست جلوی پوزخند زدنشو بگیره
انقدر عصبانی بود که از حرص خندش می گرفت : ”تمام این مدت من بودم که از لجن کشیدمش بیرون حالا جلوم وایمیسه و میگه دوتا آشغال تازه وارد بیشتر از من بهش اهمیت میدن...“
از مشروب گرونش توی جام ریخت و همونطور که با نیشخند می نوشید زمزمه کرد : ”میخوام ببینم وقتی بلایی به سرشون بیارم که از دور ببیننت هم فرار کنن بازم مثل یه سگ وحشی که برای صاحابش دندون تیز میکنه میشی یا نه“
قاب عکسی که داخل کشو بود برداشت
خانواده ی شادی که می خندیدن ولی پوزخند تمسخر آمیزی به لبهای دنیل می آوردن
پدر و مادرش که هیچ اهمیتی نداشت کجان و چیکار می کنن
اما جین که اون رو بغل گرفته بود خیلی متفاوت از الان به نظر می رسید
می خواست بدونه روزی میرسه که اونها دوباره برادر باشن؟
تا وقتی که رابطه ی رئیس و زیر دست بینشون بود همچین چیزی می تونست اتفاق بیوفته؟
Kim's penthouse
وارد اتاق شد و چراغ هارو روشن کرد
اما با دیدن جسمی که روی تختش نشسته بود ترسیده قدمی عقب رفت
صدای اون در اومد : ”نترس کوک“

DU LIEST GERADE
𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfictionمقدمهᯓ 「توی راهی پا گذاشتم که حتی فکر کردن بهش لرز به تنم میندازه، من اون هزارتوی تاریکی رو انتخاب کردم چون میخواستم آخرش به چیزی برسم که منو از عروسک خیمه شب بازی بودن توی زندگی دروغینم نجات بده! اون پسر یه بیمار روانیه که من تمام زندگیم رو بهش تنف...