"این پارت: کهکشان در مقابل زمین″
Unknown place
جونگکوک با حضور جین پر انرژی تر به نظر می رسید و تهیونگ متعجب به اون دو که تو سکوت از بستنیشون لذت می بردن نگاه و با خودش فکر کرد چرا درگیر دو پسر درونگرا و عجیب شده
جین با ذوق خندید : ”چرا انقدر بستنیاش خوش مزه س“
جونگ کوک لبخند کوچیکی بهش زد و بستنیه خودش رو سمت اون گرفت : ”بیا اینم بخور، من دیگه نمیتونم“
جین با لبخند و ذوق بیشتر ازش گرفت : ”آیگو ممنون جونگکوکا“
تهیونگ با چشمهای درشت به بستنی ای که جین داشت می خورد و بعد به خودش نگاه کرد : ”یا تو مثلا هیونگشی یه تعارف زد فقط، شاید میخواست بخوره باز“
جین یه ابروش رو بالا داد : ”تو مثلا فامیلشی، هنوز نمیدونی جونگ کوک الکی چیزیو تعارف نمیکنه؟“
تهیونگ ابروش رو بالا برد و به جونگکوک نگاه کرد : ”زیاد بستنی دوست ندارم“
اون گفت و تهیونگ شونه ای بالا انداخت : ”خب بگین ببینم کجا بریم؟“
جونگکوک نفس عمیقی کشید : ”نمیشه جایی نریم؟“
جین لبخند زد و دستشو رو شونه ی اون گذاشت : ”نگران نباش یه جا میریم که شلوغ نباشه“
تهیونگ دستش رو لای موهاش کشید و زیر لب زمزمه کرد : ”آخه جایی که شلوغ نباشه وجود داره اصلا؟“
جونگ کوک شنید و نگاهش کرد… شاید بد نبود چیزهایی که آدمای عادی انجام میدن تجربه کنه : ”خودت هرجا میخوای ببر“
تهیونگ با چشمهای درشت نگاهش کرد و بعد سمت جین برگشت، اون با ابروی بالا رفته مردد خیره ی جونگ کوک بود ولی بعد مطمئن سرش رو برای تهیونگ تکون داد…
جلوی در دیسکو ایستاده بودن و جونگکوک با اخمی که سعی می کرد کنترلش کنه به صداهایی که ازش میومد گوش می کرد، جین سرش رو به تهیونگ نزدیک تر کرد : ”تا حالا جای دیگه ای به جز بار و دیسکو رفتی؟“
تهیونگ خندید : ”معلومه، ولی برای خوش گذرونی اینجا بهتره و از لحاظ امنیتم از بار وضع مناسب تری داره چون من حوصله ندارم مراقب کسی باشم“
جین ابروش رو بالا داد و جلوی جونگ کوک ایستاد : ”برای یه شب عالی آماده ای؟“
جونگ کوک پوکر نگاهش کرد : ”بیشتر شبیه یه شب سرسام آوره“
تهیونگ تکخندی زد و خودش رو کنترل کرد تا بلند نخنده و جین لبهاشو جلو داد : ”یــــااا قراره خوش بگذره“
دست جفتشون رو گرفت و همراه خودش داخل کشید… همه ی اینها هنوز اذیتش می کردن اما جونگکوک می خواست تحملشون کنه
مادرش همیشه بهش گفته بود ضعیف نیست پس نباید نا امیدش کنه، اون داشت نگاهش می کرد…
داخل دیسکو چون وسط هفته بود خیلی شلوغ نبود و نورپردازی ملایم و تقریبا تاریکی داشت
درست برعکس همه ی دیسکوهای دیگه و این دلیلی بود که تهیونگ انتخابش کرد
همونطور که گفته بود اومده خوش بگذرونه و نمی خواد از کسی مراقبت کنه پس اینجا که آروم تر و تاریکتر از جاهای دیگس ممکنه برای پسر عموی سردش بهتر باشه
سر یه میز رفتن و نشستن، تهیونگ نگاهشون کرد : ”نوشیدنی؟“
جین ذوق زده بیشتر به جونگکوک نزدیک شد : ”الکلش کم باشه“
منتظر جونگکوک موند ولی اون هیچی نگفت، هوف کشید : ”تو چی؟“
به مردمی که اونجا بودن نگاه کرد : ”نمیخورم“
سرش رو تکون داد و بلند شد تا نوشیدنیهارو بگیره… جین سمت اون برگشت : ”جونگکوک مشکلی نداره اینجایی؟ همه چی خوبه؟“
جونگکوک بهش نگاه کرد : ”جین منو تو هیچ همو نمیشناسیم…“
جین لبخند زد : ”پس بیا انجامش بدیم… من کیم سئوکجین هستم، 24 سالمه و…“
نگاهش رو از گرفت و حرفشو قطع کرد : ”چطور به چیزایی که قراره بگی اعتماد کنم؟“
جین کمی فکر کرد : ”من پر از مدرکم، راجب زندگیه مزخرفی که داشتم مدرک زیادی دارم… تو چی؟ چطور بهت اعتماد کنم؟“
جونگکوک نیشخندی زد : ”من حتی نمیدونم چرا دارم بهت نزدیک میشم، زندگی واسم ارزشی نداره تا برای ادامه ش دروغ بگم… خودم یه مدرکم“
تهیونگ برگشت و بطری جین رو جلوش گذاشت : ”میدونی، فکر کردم میتونستیم بریم رستوران و سوجو بخوریم“
جین خندید : ”یکم دیر به این نتیجه رسیدی“
تهیونگ هم خندید و بطریش رو بالا آورد، جونگ کوک به اون دو که شیشه هارو بهم کوبیدن و شروع به نوشیدن کردن نگاه کرد… واقعا نمی فهمید قراره اینجا چیکار کنن؟
برقصن… جونگکوک که بلد نبود
جین برگشت سمتشون : ”یا من هنوز نفهمیدم نسبتتون باهم چیه“
تهیونگ زیر چشمی به جونگکوک نگاه کرد : ”پسر عمو“
جین لبخند زد : ”واوو… پس خانوادگی ژِنِ تون خوبه“
جونگکوک یه ابروش رو بالا داد و تهیونگ نیشخند زد : ”همین الان گفتی من جذابم!؟“
جین خندید : ”گفتم جفتتون جذابید“
تهیونگ به اون نگاه کرد و هیچ چیزی برای مخالفت به ذهنش نرسید… جونگکوک واقعا جذاب بود درست مثل تهیونگ
جونگ کوک متعجب و با اخم به دخترا و پسرایی که خودشون رو به هم می مالیدن و اسمش رو رقص میذاشتن نگاه می کرد : ”چرا دارن می رقصن؟“
جین شروع به تکون دادن دستهاش با آهنگ کرد و باعث شد اون دو بهش خیره بشن : ”این کار انرژی زیادی میده و همون انرژی رو هم تخلیه میکنه ولی باعث میشه سرحال شی“
تهیونگ خندید و بلند شد : ”بیا برقصیم“
جین قبول کرد و دست جونگکوک رو هم کشید، وسط سالن ایستادن تهیونگ و جین شروع به رقصیدن کردن ولی جونگکوک داشت عصبی می شد… دورش پر از آدم بود و چشمهایی که زیر نظر داشتنشون باعث اضطرابش می شد و برخورد بدنهای افرادی که می رقصیدن بهش عصبیش می کرد
تنها چیزی که می تونست تحملش کنه آهنگی که پخش می شد بود اما حالا اون هم باعث می شد سرش تیر بکشه… جین متوجهش شد و جلوش ایستاد، دستهاش رو گرفت : ”لازم نیست حتما رقص بلد باشی فقط رو ریتم آهنگ بپر، رو کاری که خودت میکنی تمرکز کن… رو من و تهیونگ و آهنگ“
تهیونگ هم نزدیکشون شد و با چشمهایی که سوالی بودن به جونگکوک نگاه کرد… نفهمید سعی داره چی بپرسه فقط به حرفهای جین فکر کرد
حالا که داشت تمرکز می کرد می تونست صدای سازهای موسیقی رو بشنوه… یکی از اون چیزهایی که تو بچگی بهشون علاقه داشت موسیقی بود و حالا داشت صدای گیتار و درام الکتریک حتی یه تن ریز از پیانو رو هم می شنید
یاد وقتایی افتاد که با همه آهنگها می رقصید و رقص آیدل هارو کاور می کرد
کم کم به وجد اومد، حس کرد برگشته به وقتی که می تونست آزادانه برقصه و زندگی کنه
شروع به حرکت کرد، بدنش رو ریتم موسیقی میرقصید و میپرید، واقعا انرژی داشت…
حالا تهیونگ و جین بودن که متعجب به اون نگاه می کردن
جین شناختی ازش نداشت اما برای تهیونگ تماشای این حال جونگکوک از دیدن هسته ی داخلی زمین و کهکشان هم غیر قابل باورتر بود
این پسر همونیه که توی تاریکی میشینه
کلمه ای حرف نمیزنه یا به زور دو کلمه میگه
چشمهاش خالی و سردن، لبهاش هرگز نمی خندن
قطعا هضم کردنش کار راحتی نیست
جین خندید و داد زد : ”همینه پسر، تو از منم بهتر میرقصی“
جونگکوک هم خندید و دست جین رو گرفت
دوتایی رقصیدن و تهیونگ با لبخند به دوتا از درونگرا ترین افراد زندگیش نگاه کرد
با کشیده شدن دوتا دستش از سمت جونگکوک و جین با چشمهای درشت شده بینشون رفت و به زور اونا شروع به رقصیدن و خندیدن همراهشون کرد…
YOU ARE READING
𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfictionمقدمهᯓ 「توی راهی پا گذاشتم که حتی فکر کردن بهش لرز به تنم میندازه، من اون هزارتوی تاریکی رو انتخاب کردم چون میخواستم آخرش به چیزی برسم که منو از عروسک خیمه شب بازی بودن توی زندگی دروغینم نجات بده! اون پسر یه بیمار روانیه که من تمام زندگیم رو بهش تنف...