pt 43: Living death

371 70 44
                                    

«این پارت: زندگیه مرگبار»

از پله ها پایین رفت و متعجب به اطراف خونه نگاهی انداخت

این حجم از سکوت توی خونه ای که آدمهای زیادی توشن عجیبه

سمت آشپزخونه رفت و انتظار داشت خدمتکارهایی که در حال غذا درست کردنن ببینه ولی فقط تهیونگ اونجا بود

به پشت ایستاده بود و چیزی آماده می کرد

جونگ کوک کمی بی سر و صدا ایستاد تا بتونه به شونه های پهن و کمر باریک اون خیره بشه

اما تهیونگ صدای پاش رو شنیده و منتظر بود حرفی بزنه

اون بالاخره کمی جلوتر رفت : ”تهیونگ... “

پسر سمتش برگشت و یه ابروش رو بالا داد

منتظر بهش خیره شد و جونگ کوک حس بدی از نگاه سردش گرفت

کمی جلوتر رفت و پرسید : ”چرا هیچکس خونه نیست؟“

تهیونگ بهش پشت کرد و همونطور ک روی پنکیک ها عسل می ریخت جواب داد : ”خدمه امروز مرخصی دارن و مامان بابا رفتن هولدینگ“

اون کمی مکث کرد : ”تو چرا خونه ای؟“

نیشخند زد و کمی سرش رو چرخوند تا نیم رخ جذابش رو به جونگ کوک نشون بده : ”میخوای برم؟“

پسر اخم کرد : ”یاا من اینو نگفتم“

تهیونگ جواب نداد و باعث شد جونگ کوک با حرص سمتش بره

کنارش ایستاد و با نگاه نافذش به اون خیره شد : ”مشکلت چیه؟ من باید قیافه بگیرم ولی به جام تو اینکارو میکنی؟“

این حرف کافی بود تا اعصاب نداشته ی تهیونگ رو بهم بریزه

وسایل توی دستش رو پرت کرد و کمر جونگ کوک رو به کانتر کوبید

دستش رو از سر و تن اون رد کرد و به کابینت تکیه داد : ”ولی بهت بد نگذشته نه؟ حداقل باعث شدم بری با یکی دیگه حال کنی با اینکه من داشتم از نگرانی و عذاب وجدان آتیش می گرفتم“

جونگ کوک هیچی نگفت

فقط به چشمهای اون خیره شد

ابروهایی که توی هم کشیده بودشون نشون دهنده ی عصبانیتش بود

ولی مردمک چشمهاش که می لرزید و تمام صورت اون رو می کاوید نارحتیش رو بروز می داد

𝐃𝐚𝐫𝐤𝐧𝐞𝐬𝐬 𝐌𝐚𝐳𝐞 | 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now