پارت سی و یک ‌. خاطره

2.8K 433 132
                                    

و اینک افشای حقایق🤣

_________________________________

جونگ کوک

دم غروب بود و با ته اومده بودم سر دیت... اره درست شنیدید ... دیت با تهیونگ ... باور کنید پشمای خودمم ریخته ...

نمیدونم چرا انقدر از این پسر خوشم میاد ... قرار نبود دوستش داشته باشم ...

وایسا ببینم من الان چی گفتم؟ ‌... من ...واقعا دوسش دارم؟

از گوشه چشمم به تهیونگ که داشت با تفنگ بادی هدف های خرسی توی بازی رو میزد نگاه کردم ...

این پدر سگ چرا انقدر کیوته؟ ... با اون اخم کیوتش تمرکز کرده بود و تلاش میکرد تا جایزه خرس رو برنده بشه ...

داشتم به کیوتیش لبخند میزدم که با تموم شدن تیراش یهو قاطی کرد ... تفنگ بادی رو زمین انداخت و عصبی گفت
+ من پشه رو روی هوا میزنم بعد نمیتونم یه خرس فاکی رو از چهار متری بزنم؟ ... ای گوه تو این تفنگاتون ... اصلا الان خودم همه اون خرسای فاکی رو سوراخ سوراخ میکنم

دستش رو برد سمت ژاکتش و با فهمیدن اینکه رد داده و میخواد اسلحش رو دراره پشمام ریخت ... سریع سمتش رفتم ... از پشت بغلش کردم و دستاش رو محکم گرفتم

- هی بیب آروم باش... بذار دو دقیقه از اینکه گفتم کیوتی بگذره بعد گودزیلا شو

تقلا کرد و گفت
+ نه ولم کن حالیشون کنم اسلحه خراب دادن به مردم چه تاوانی داره

دیدم راستی راستی ممکنه کار دستمون بده برای همین براید استریل بغلش کردم و از اونجا دور شدم تقلا کرد و گفت
+یااااا ... مگه من گونی سیب زمینیم هی ورم می‌داری اینور اون ور می‌بریم؟

یکم که از اونجا دور شدیم گذاشتمش زمین و گفتم
- باشه بابا پنجول نکش ...

کلافه واسم چشم چرخوند و نگاش رو توی محوطه گردوند ... با دیدن یه جا ذوق زده دستم و گرفت و گفت

+بیا بریم اونجا
و بدون اینکه منتظر موافقت من باشه منو اون سمتی که میخواست کشید ...

جلوی یه دستگاه عکاسی اتومات وایساد و ذوق زده گفت
+عکس بگیریم؟

دلم نیومد ذوقش رو کور کنم برای همین گفتم
- بگیریم

پرده دستگاه رو کنار زدو با دیدن توش گفت
+اوه ... یه نفرس
توی اتاقک نگاه کردم یه دونه صندلی داشت ... شونه بالا انداختم و گفتم

- خوب که چی ؟
گیج نگام کرد و گفت
+ خوب چجوری میخوایم عکس بگیریم ؟

روی صندلی نشستم و زدم روی پاهام و گفتم
- شما اینجا می‌شینی

شیطون خندید و گفت
+با کمال میل

روی پام نشست و دستش رو دور گردنم انداخت ... دستگاه رو فعال کردم و دستم رو زیر زانوش انداختم و به خودم چسبوندمش

You're mine | تو مال منیWhere stories live. Discover now