هوسوکمشغول پوست کندن میوه بودم که صدای یون هی بهش نگاه کردم
* اپاااالبخند زدم و گفتم
- جون اپا ؟...دستاش رو دراز کرد و به معنی بغلم کن رو هوا تکون داد ...خندیدم و بعد پاک کردن دستم با شلوارم بلندش کردم و رو اپن گذاشتمش ...
یه پر نارنگی برداشتم و تو دهنش که عین اسب آبی بازش کرده بود گذاشتم
از حس خوبی که خوردن اون نارنگی بهش داد چشاش رو بست و خندید ...
از امن بودن جاش که مطمعن شدم سمت سطل چرخیدم تا پوستای میوه رو توش خالی کنم ...
* اپا میشه بریم پیش ته ته هیونگ؟دستم رو هوا خشک شد ... الان باید چی بهش میگفتم ؟ ... میگفتم نمیشه چون ته ته هیونگت یه جاییه که کم از زندان واسش نداره؟
ظرف رو تو سطل خالی کردم و سمتش چرخیدم ... لپ تپلش رو بوسیدم و گفتم
- شرمنده پرنسس ... ته ته هیونگ رفته سفر و الان نمیتونیم بریم پیشش ....لباش اویزون شد ...خندیدم و گفتم
- به جاش میتونیم بریم پیش عمو نامی و جفتشتو لحظه چشاش برق زد
* جیییییغ همون که گفتی نینی داره ؟سرم رو تکون دادم و گفتم
- اره همون ...ذوق زده از رو اپن پرید پایین ... سریع جلوش زانو زدم
- هی آروم باش... زخمی میشی ...ذوق زده گونم رو بوسیدم و گفت
* عیبی نداره ... چون یه بابای قهرمان دارم که همه زخمام رو خوب میکنه ....و سمت اتاقش دوید ... خندیدم و گفتم
- نیم وجبی زبون دراز.
نامجون
به زور جین رو راضی کرده بودم برگردیم خونه تا يکم استراحت کنه ... با رسیدن تو عمارت نگام رو بهش دادم ... با دیدن چشای بستش پیاده شدم و با دور زدن ماشین و باز کردن در اون ... تو بغلم بلندش کردم و سمت خونه رفتم ...
نگام رو به چشای بسته خوشگلش که از بی خوابی گود رفته بود دادم ... با ورود به خونه تو بغلم جاشو محکم کردم و سمت راهپله رفتم ...
تو اتاق رفتم و آروم روی تخت گذاشتمش ... کفشاش رو در اوردم و ملافه رو روش مرتب کردم و بعد بوسیدن پیشونیش سمت حمام رفتم ...
لباسام رو کندم و زیر دوش وایسادم ... با ریختن آب سرد روی سرم چشام رو محکم بستم ... و مشتام رو به دیوار تکیه دادم
سرم داشت از درد میترکید ... الان باید چه غلطی کنم؟ ... دارم دونه دونه اعضای خونوادم رو از دست میدم ... اول ته ... بعد جیمین ... حالا هم یونگی ....
چیکار باید بکنم که کنار هم داشته باشمشون ... خواستن یه خانواده چیز زیادیه؟ ... زیادیه خواستن ارامش؟
YOU ARE READING
You're mine | تو مال منی
Werewolf•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...