کوک
مشتم رو کوبیدم روی فرمون و داد زدم و گفتم
- انقدر عین یه تیکه گوه باهام رفتار نکن لعنتی ... وقتی باهام حرف میزنی نگام کن ...نگاش رو بهم داد ... نگاش خسته بود ... چشاش سرخ بود و مردمک چشاش میلرزید ... اون آسیب دیده بود و من احمق به جای درک کردنش عین بچه ها بهونه گرفتم که چرا نگام نمیکنه؟ ... چه مرگم شده ؟
سمتش چرخیدم و دستش رو گرفتم ...
- ته تهی من ... دور اون چشای سرخت بگردم بریم خونه ... یکم استراحت کن ... با هم حرف می رنیم ... باشه عشقم؟لبش رو تر کرد و آروم سرشو تکون داد ...
+ باشهآروم دستش رو بوسیدم و دوباره ماشین رو راه انداختم
.
تهیونگ
کلید رو تو قفل در چرخوند و در رو برام باز کرد ... دستم رو به دیوار گرفتم و سعی کردم بدون فشار آوردن به زخمام برم تو ... کوک خواست سمتم بیاد و کمکم کنه که دستم و بلند کردم و گفتم
+ ن.نمیخواد ... خودم میتونم ...
دست رو هواش رو مشت کرد و گفت
- ب.باشه ...در رو بست قدم به قدم دنبالم اومد ... نگام رو به میز توی سالن دادم ... همونجایی که کوک رو واسه آخرین بار بوسیدم ... لعنت به من ... لعنت به من و انتخاب اون روزم ... لعنت به من که اون روز از در این خونه بیرون رفتم
چشام رو از اون میز گرفتم و روی نزدیک ترین مبل نشستم ... کوک به بالشت پشتم گذاشت و بعد مطمعن شدن از راحت بودن جای من سمت یخچال رفت و یه بطری آب برام آورد و همراه قرصام بهم داد
- بیا ... اینا رو بخور ... مطمعنم الان درد داری ... مسکنه ...
قرص رو گرفتم و خوردم ... دلم میخواست بخوابم ... یه خواب طولانی ... یه خواب که وقتی بیدار شدم ببینم اینا همش یه کابوس بوده ...
سرم رو به پشتی تکیه دادم و چشام رو بستم ... حس کثیفی میکردم ... دلم میخواست ساعت ها توی وان بشینم و این بوی بیمارستان رو از روی تنم پاک کنم اما نمیشد ... اون زخمای لعنتی روی بدنم این اجازه رو بهم نمیداد
با حس بالا رفتن تیشرتم سرم رو بلند کردم ...
- ششش نترس میخوام زخمتو چک کنم ...آروم پانسمان رو از روی شکمم برداشت با دیدن شکمم هیس ارومی کشید و گفت
- چرا لج میکنی راه میری ... من که گفتم بذار بغلت کنم ...نگاهم رو ازش گرفتم و سرمو اونوری کردم
- ممکنه يکم بسوزه ... ببخشید ...
با برخورد اون پنبه به زخمم لبم رو گاز گرفتم تا از سوزشش اعتراضی نکنم ...
خیلی زود ضد عفونیش کرد و پانسمان جدیدی برام بست ... پیرهنم رو پایین کشید و مشغول جمع کردن وسایل شد ... نگاش کردم ... غم رو تو تک تک حرکاتش میدیدم ... غمی که من باعث و بانیش بودم ...
ESTÁS LEYENDO
You're mine | تو مال منی
Hombres Lobo•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...