جیمین
دستم رو روی تنم کشیدم و لکه های خون رو پاک کردم ... الان باید چیکار میکردم؟
یونگی آب وان رو خالی کرد ... شامپو رو توی وان ریخت و با آب تمیز پرش کرد ... به چهره ارومش نگاه کردم و گفتم
+ نمیخوای چیزی بگی؟نگام کرد و گفت
- راجبه؟+ کاری که کردم ...
نگاش رو ازم گرفت و همونطور که دمای اب رو چک میکرد گفت
- اگه حال خودت خوبه نظر هیچکس مهم نیست ...+ولی نظر تو برای من همیشه مهمه ...
یکم نگام کرد و گفت
- بهت که گفتم ... هر چی هم که بشه تو انجل کوچولوی من میمونیبه زور جلوی خودم رو گرفته بودم که گریه نکنم ... از جاش بلند شد و همونطور که حوله رو از تو کمد در میاورد گفت
- میرم بیرون ... دوش که گرفتی بیا بیرون ...موهای خیسم رو تکون داد و با لبخند گفت
- منتظرتم جوجه رنگیم ...با رفتنش اجازه دادم اشکام بریزه ... واقعا الان باید چیکار میکردم؟ ... دیگه نمیتونم پشت اون نقاب مظلوم قایم بشم ... من ... من خونوادم رو با همین دستام کشتم
لیف کنارم رو برداشتم ... دستام رو توی آب کردم و لیف رو محکم روش کشیدم ... هر چی بیشتر می شستمشون بیشتر حس کثیفی میکردم ...
میدونستم ... میدونستم این کثیفی خون اونا هیچ وقت قرار نیست از روی دستام پاک شه
دستم رو روی چشام فشار دادم و با گریه خطاب به مغز لعنتیم که از درد تیر میکشید گفتم
+بسه لعنتی... تمومش کن ... انقدر عذابم نده ....
یونگی
نمیدونم تنها گذاشتنش الان کار درستی بود یا نه اما فکر کنم یکم وقت میخواد تا آروم شه ... با لرزش گوشیم تو جیبم از فکر بیرون اومدم
گوشی رو از جیبم بیرون کشیدم و نگاش کردم 'جینی' ... جواب دادم
- ال....× هیچ معلوم هست کجایی مین فاکینگ یونگی؟ ... به جای اینکه الان اینجا باشی و به من تو کارا کمک کنی کدوم گوری گم و گور شدی؟ ...هیچ می فهمی ممکنه هر لحظه اون پشمک صورتی بیاد اینجا و هیچی سر جاش نیست؟... من چقدر باید از دست شما ها حرص بخورم هااااا؟
YOU ARE READING
You're mine | تو مال منی
Werewolf•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...