کوک
چ.چه خبر شده؟ ... اتفاقی برای جین افتاده؟ ... سریع سمت حیاط دویدم و رو به نگهبانا گفتم
- کی قرار بوده از لونا محافظت کنه؟یکی از محافظا جلو اومد و گفت
× من قربانسمتش رفتم و گفتم
- پس دقیقه اینجا چه غلطی میکنی؟ ... چرا پیشش نیستی؟اون که انگار جا خورده بود گفت
× خود لونا گفتن ... محافظ نمیخوان ... منم هر چی اصرار کردم و گفتم دستور الفاس گفتن خودشون باهاشون حرف میزنن ... ا.اجازه ندادن همراهیشون کنم...سئوجون که کنارم وایساده بود خطاب به اون گفت
* جلوی الفا یه کلمه از این حرفا رو تکرار نمیکنی ... فهمیدی؟ ... با همتونم ... به الفا میگید من کسی بودم که قرار بود همراه لونا باشه ... متوجه شدید؟
× و.ولی چرا؟
* چون اگه کوچکترین آسیبی به لونا وارد شده باشه ... هر کدومتون میخواد مسببش باشه ... میکشتش ...
چی؟ ... جین ...چیزیش شده؟
اون پسر ترسیده گفت
× الفا ... منظورتون الفا ار امه؟سئو جون سرش رو به دو طرف تکون داد
* نه ... خود نامجون ... خودش دخلتو میاره ....
جین
با حس سرمایی که باعث لرز تنم شده بود چشام رو باز کردم ... خواستم چشمام رو بمالم که با حس گیر بودن دستام بهشون نگاه کردم ... این ...این چیه؟ ... چ.چرا دستبند به دستامه؟ ...
وایسا ببینم ... اصلا من کجام؟ ... با به یاد آوردن اتفاقی که برام افتاده بود ترسیده دور و برم رو نگاه کردم ...
یه جای انباری طور بود ... و همینطور خیلی تاریک سوز سرمایی که توی اون اتاق پیچیده بود باعث میشد بفهمم جای خوبی نیست ...
سعی کردم دستام رو که با یه دستبند به میله پشتم بسته شده بود آزاد کنم ... کل بدنم به خاطر اینکه رو سنگای سرد زمین نشسته بودم درد میکرد و سرما تو کل بدنم پیچیده بود ...
کلافه نگام رو دور و برم چرخوندم با دیدن اون دو چرخه آبی که گوشه دیوار افتاده بود کپ کردم ... اون ... اون دوچرخه مال بچگی کوکه .... یعنی ... یعنی اینجا.... انبار عمارت خودمونه؟ ...
یعنی ....
با باز شدن در رو به روم نگام رو بهش دادم ...
× سلام پرنسس .... بیدار شدی؟دندونام رو به هم سابیدم و گفتم
+ توی اشغال؟ ...× هی پرنسس ... ادبت کجا رفته؟ ... این طرز برخورد با پسر عموت نیستا ...
دندونام از خشم و سرما به هم میخورد ...
+ برو بمیر ...جلوم اومد و رو پاهاش نشست
× یه سوال داشتم هیونگ ... میگم من رایحه وانیلت رو دوست داشتم ... ولی چرا الان بوی گوه میدی؟
YOU ARE READING
You're mine | تو مال منی
Werewolf•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...