نامجون
توی رستوران نشسته بودیم و منتظر سفارشمون بودیم ... با لبخند به جین که داشت از خودش سلفی می گرفت نگاه کردم ... چرا این بشر انقدر خوشگله ...
با صدای پیامک گوشیم نگاش کردم ... ووکی بود ... نوشته بود
* همه چی حاضره الفا
تایپ کردم
- اوکی ... منتظر باش تا بیایمیهو صدای یه غریبه تو گوشم پیچید ...
×خودتی جینی؟
سمت صدا چرخیدم ... نگام به یه الفا خورد که با چهره خندون سمت میز ما میومدجین با خنده بلند شد و همون طور که سمت اون الفا میرفت گفت
+ هییی ییبو
( #حضور_افتخاری😂😎)بعد این حرف محکم بغلش کرد ... وایسا ببینم چی شد؟... با فک قفل شده به دستای اون الفا که دور جین حلقه شد و بود نگاه کردم ... اون عوضی کیه که به خودش اجازه داده جین رو بغل کنه؟
انگار رایحم شدید شد ... چون جین آروم ازش جدا شد و بهم نگاه کرد .... سریع چهرم رو خندون کردم تا نگران نشه
جین سمت من چرخید و با اشاره به اون یارو گفت
+نامی ... ایشون بهترین و صمیمی ترین دوست دانشگاهم وانگ ییبوعهجانم؟ ... بهترین و صمیمی ترین؟ .... آروم باش نامجون ... قرار نیست دندونای اون یارو رو تو دهنش خورد کنی
جین به من اشاره کرد و گفت
+ایشونم کیم نامجونه ... جفتمبا یه قیافه مغرور به اون یارو نگاه کردم ... با چشای گرد گفت
×تو ازدواج کردی؟
جین خندید و گفت
+ نه هنوز ... میت حقیقی همیمنگاش رو به گردن جین داد و بعد گفت
×اوه ... تبریک میگم بهت جینی
دستش رو سمتم دراز کرد و با لبخند گفت
× تبریک میگم جناب کیم
بلند شدم و با همون قیافه مغرور باهاش دست دادم و گفتم
- ممنون جناب وانگخدا میدونه چقدر جلوی خودم رو گرفتم تا استخونای دستش رو نشکنم ...
دستش رو از دستم در آورد و با لبخند گفت
×واقعا واست خوشحالم جینی ... نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بوددوباره خواست بغلش کنه که ناخودآگاه سرفه کردم و با اخم بهش نگاه کردم ... دستاش رو هوا خشک شد و با خنده عقب کشیدشو گفت
× خیل خب جینی ... مزاحمتون نمیشم ... انگار سر قرار بودید ... اینستامو که داری ... بیا بازم همو ببینیم
ESTÁS LEYENDO
You're mine | تو مال منی
Hombres Lobo•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...