پارت پنجاه و سه . الفای بد🔞

3.4K 378 108
                                    

جین

خواست عقب بکشه که ناخودآگاه پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و به خودم فشارش دادم که نامجون تعادلش رو از دست داد و تقریبا روم افتاد ...

از دردی که توی تنم پیچید تو لحظه نفسم رفت ... نمی تونستم حتی نفس بکشم اما با این وجود با پاهام محکم نگهش داشته بودم تا ازم جدا نشه

چند ثانیه بعد با سیلی آرومی که تو گونم خورد نفس حبس شدم رو رها کردم و شروع به نفس نفس زدن کردم

دست نامجون روی گونم نشست و گفت
- آروم عشقم ... آروم باش ... نفس بکش ... تموم شد ... منو نگا کن

چشای اشکیم رو بهش دوختم که گفت
- با من نفس بکش عزیزم ...

سعی کردم نفسام رو با ریتم نفساش هماهنگ کنم ...
- آفرین... همینه عزیزم ... آروم ... تموم شد ... نگا کن

به بین پاهام نگاه کردم ... نامجون کاملا بهم چسبیده بود که معنیش این بود که کاملا توم بود ...

- تموم شد فدات شم ... تا نخوای تکون نمیخورم ... آروم باش ...

کل بدنم از درد می لرزید ... ولی دردشو هم دوست داشتم ... یکم بعد که دردم کمتر شد گفتم ....
+ بهترم نامی ... می.میتونی ادامه بدی

.

نامجون

پیشونیش رو بوسیدم و آروم کمرم رو تکون دادم ... دیکم داشت بین ماهیچه هاش له میشد ... آروم بوتش رو اسپنک کردم و گفتم
- شل کن بیبی ... الان اژدها خفه میشه ها

کم کم ضربه هام تند تر شد ... دنبال پروستاتش می گشتم تا اونم لذت ببره ... چند دقیقه بعد کلافه از پیدا نکردنش دیکمو بیرون کشیدم و گفتم...
- داگی شو جین ...

اونم سریع چرخید و باسن خوش فرمش رو تو دیدم قرار داد ... دو طرف باسنش رو گرفتم و فاصله دادم ... سوراخ کوچولو و تنگش که به خاطر ضربه های من الان ملتهب و گشاد شده بود رو نگاه کردم

+ زود باش نامی ... درد دارم

با شنیدن این حرفش دوباره دیکم رو توش فرستادم و شروع به ضربه زدن کردم ... رو تنش خم شدم و دستم رو روی سینش فرستادم و نیپلش رو بین انگشتام چلوندم ....

با ضربه ای که زدم لرزید بالا تنش رو روی ارنجش افتاد
+ اههه ..‌ همونجاس ....

ضربه هام رو متمرکز رو همون نقطه کردم و بدنش رو بالا کشیدم ... پشتش رو به قفسه سینم چسبوندم و زیر گوشش رو بوسیدم و گفتم
- تو بی نظیری جینی ... بی نظیر ...

سرش رو از پشت روی شونم گذاشت و گفت
+ محکم تر ددی ... اه ... محکم ت.تر

دوباره روی تخت خمش کردم ... دو طرف کمرش رو گرفتم و محکم توش ضربه زدم ... چند دقیقه بعد بدنش لرزید و بدون لمس و با فشار روی ملافه خالی شد

You're mine | تو مال منیWhere stories live. Discover now