پارت سی و سه . بغل میخوام

2.9K 441 93
                                    


یونگی

توی یه خونه نقلی روی کاناپه با کوسن های سفید صورتی نشسته بودم ... با تعجب به اون خونه نگاه میکردم ... معذب روی مبل جا به جا شدم و پرسیدم
- اینجا کجاست جیمین؟

سرش رو از از آشپزخونه بیرون آورد و با خنده گفت +معلوم نیست؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سرش رو از از آشپزخونه بیرون آورد و با خنده گفت
+معلوم نیست؟ ... خونه‌ی منه دیگه

دوباره تو آشپزخونه رفت و یکم بعد با یه سینی تو دستش سمت نشیمن اومد
سینی که دو تا ماگ توش بود رو روی میز گذاشت و با لبخند گفت

+قهوه تلخ بی مزه برای شما ... هات چاکلت شیرین خوشمزه مال من

به ماگای روی میز نگاه کردم ... ست بودن ...
با خنده گفتم
- اینا رو از کجا اوردی؟
+ کادوی جین هیونگ واسه خونمه ... تازه بازش کردم

لیوان رو دستم گرفتم و به بخار توش نگاه کردم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لیوان رو دستم گرفتم و به بخار توش نگاه کردم .... با سوال جیمین بهش نگاه کردم

+ تو .... هنوزم دوسش داری؟

سرم رو به دو طرف تکون دادم و گفتم
- نه ... دیگه نه ... دیگه نمیخوامش .... دیگه مرده و زندش واسم فرقی نداره

نگام رو ازش گرفتم و گفتم
- خیلی وقت بود برام تموم شده بود ... فقط نمیخواستم قبولش کنم ... دنبال یه پایان بودم .... اونی که دیدم کسی نبود که منه شونزده ساله عاشقش شده بودم ... اون بهم آسیب زد و حتی پشیمونم نیست

+ شایدم پشیمونه ....

نگاش کردم که لبخند زد و گفت
+ شاید پشیمونه و به خاطر عذاب وجدان نمیتونه بهت بگه ... شاید اونم شبای زیادی رو با دلتنگی برات خوابیده ... شاید به خاطر آسیبی که بهت زده ناراحته .... شاید کار دیگه ای نمی تونسته بکنه ... شاید مجبور بوده ازت دست بکشه ...

You're mine | تو مال منیWhere stories live. Discover now