یونگیتوی یه خونه نقلی روی کاناپه با کوسن های سفید صورتی نشسته بودم ... با تعجب به اون خونه نگاه میکردم ... معذب روی مبل جا به جا شدم و پرسیدم
- اینجا کجاست جیمین؟سرش رو از از آشپزخونه بیرون آورد و با خنده گفت
+معلوم نیست؟ ... خونهی منه دیگهدوباره تو آشپزخونه رفت و یکم بعد با یه سینی تو دستش سمت نشیمن اومد
سینی که دو تا ماگ توش بود رو روی میز گذاشت و با لبخند گفت+قهوه تلخ بی مزه برای شما ... هات چاکلت شیرین خوشمزه مال من
به ماگای روی میز نگاه کردم ... ست بودن ...
با خنده گفتم
- اینا رو از کجا اوردی؟
+ کادوی جین هیونگ واسه خونمه ... تازه بازش کردملیوان رو دستم گرفتم و به بخار توش نگاه کردم .... با سوال جیمین بهش نگاه کردم
+ تو .... هنوزم دوسش داری؟
سرم رو به دو طرف تکون دادم و گفتم
- نه ... دیگه نه ... دیگه نمیخوامش .... دیگه مرده و زندش واسم فرقی ندارهنگام رو ازش گرفتم و گفتم
- خیلی وقت بود برام تموم شده بود ... فقط نمیخواستم قبولش کنم ... دنبال یه پایان بودم .... اونی که دیدم کسی نبود که منه شونزده ساله عاشقش شده بودم ... اون بهم آسیب زد و حتی پشیمونم نیست+ شایدم پشیمونه ....
نگاش کردم که لبخند زد و گفت
+ شاید پشیمونه و به خاطر عذاب وجدان نمیتونه بهت بگه ... شاید اونم شبای زیادی رو با دلتنگی برات خوابیده ... شاید به خاطر آسیبی که بهت زده ناراحته .... شاید کار دیگه ای نمی تونسته بکنه ... شاید مجبور بوده ازت دست بکشه ...
YOU ARE READING
You're mine | تو مال منی
Werewolf•| تو مال منی |• ▪︎namjin دستش رو کنار صورتش گذاشت و گونش رو نوازش کرد ... اما با چیزی که گفت دستش روی گونش خشک شد پسر کوچیک تر آروم و با سرد ترین حالت ممکن گفت - ازت ... متنفرم ▪︎kookv - تهیونگا ... لطفا ... کنارم بمون ... من همه چیزو درست میکنم...