پارت هشتاد و دو . آرامش

2.1K 421 131
                                    

کوک

سرم رو روی سینش که از نفس نفس بالا پایین میشد گذاشتم و چند تا نفس عمیق کشیدم تا نفس خودمم جا بیاد ... سرم رو بلند کردم و اروم زیر فکش رو بوسیدم و بوسه هام رو تا روی سینه لختش آوردم...

مشغول بوسیدن تن شکلاتیش بودم که دستش تو موهام چنگ شد و از خودش فاصلم داد و با نفس نفس گفت
+ بسه خون‌آشام ... کل تنم ... کبود شد ...

یه لبخند کج زدم و آروم پوست تنش رو بین دندونام فشار دادم و بعد جاش رو لیسیدم ...
-مطمئنی بسه؟ ... دوسش نداری ؟

واسه اینکه دوبار خام حرفام و کارام نشه یه نفس عمیق کشید و گفت
+ ارهههه مطمئنم ... کل جونم درد میکنه... بکش کنار خودتو تراکتور ...

با خنده یه بوسه دیگه وسط قفسه سینش گذاشتم و خودمو به پشت روی تخت انداختم که بلافاصله چرخید و خودش رو روی بدنم کشید و گفت
+ وقت انتقامه تراکتور ...

خندیدم و گفت - عا عا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خندیدم و گفت
- عا عا ... وایسا وایسا ...

یکم از خودم فاصلش دادم و ملافه ای که تنها پوشش بین بدنامون بودو از بینمون کنار زدم و دوباره تن لختش و چفت تنم کردم
- اخیش حالا شد ...

با کف دست زد روی سینم و با خنده گفت
+ مرتیکه هیز

خندیدم و نگام رو به چشای خمارش دادم
- ته

سرش رو بالا آورد و نگام کرد
+ هوم؟

- میدونستی انقدر قشنگی که نمیخوام ازت چشم بردارم؟

گوشه لبش رو گاز گرفت تا از لبخندش جلوگیری کنه اما با فهمیدن اینکه نمیتونه جلوش رو بگیره سرش رو پایین انداخت

اروم با دستم که زیر سرش بود چونش رو بالا آوردم و آروم لبای باریکش رو بوسیدم و لبخندش رو شکار کردم ... اونم دستش رو روی گونم گذاشت و همراهیم کرد ... یکم که گذشت اروم عقب کشید و گفت
+ تو هم میدونستی انقدر دوست دارم و کنارت آرامش و امنیت دارم که نمیخوام حتی یه لحظه هم از تو بغلت بیرون بیام؟

یه لبخند گنده از حس خوبی که جملش بهم داد زدم و گفتم ...
- هی پسر کوچولو ... اگه میخوای دوباره بهت حمله نکنم کمتر دلبری کن ...

You're mine | تو مال منیWhere stories live. Discover now