پارت شصت و سه . سوکی

2.6K 376 135
                                    


این پارت کلا نامجینه اگه نمی خواید نخونید

این پارت کلا نامجینه اگه نمی خواید نخونید

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


جین

با حس سوزش معدم چشام رو باز کردم ... چرا انقدر گشنم شده ... سرم رو از روی بازوی نامجونی که غرق خواب بود برداشتم ...و لبه تخت نشستم ...

یکم که ویندوزم بالا اومد سمت سرویس رفتم و بعد کارای روتین دست و روم رو شستم و آروم و بی سر و صدا از اتاق بیرون اومدم

از پله ها پایین اومدم و سمت آشپزخونه رفتم ... با دیدن اجوما ختمتگذار گفتم
+ صبح بخیر اجوما

× اوه ... سلام پسرم ... خوبی؟

با لبخند سرم رو تکون دادم و گفتم
+ اره... فقط گشنمه ... خیلی زیاد ...

× الان برات نیمرو می ذارم پسرم

گونه تپلش رو بوسیدم و گفتم
+ عاشقتم اجوما

تنها کسی بود تو این خونه که باهام رسمی حرف نمی زد و این باعث میشد کنارش کاملا راحت باشم ... یه تکه نون برداشتم و همونجور که معدم رو ماساژ میدادم سمت یخچال رفتم ...

شیر رو از توی یخچال بیرون اوردم و خواستم سر بکشم که بوی ترشیش تو ذوقم زد ... اه ... خراب شده بود ...

سمت سینک رفتم و توی سینک چپش کردم ... تقریبا اخراش بود که اجوما گفت ...
× عه ... چی شد پسرم ... چرا اینجوری میکنی ...

نگام رو به شیشه خالی شیر دادم و گفتم
+ اینو میگید؟ ... خراب شده بود

× اما برادرتون همین یه ربع پیش خوردن از اون شیر ...

با ابرو های بالا پریده گفتم
+ ولی بو ترشی میداد....

اومد و قوطی شیر رو ازم گرفت ...
× فدا سرت مادر ... برو بشین برات صبحونه بیارم ...

یه لبخند گنده زدم و گفتم
+مرسییی

پشت میز نشستم و منتظر شدم تا میز جلوم چیده شه ... چند دقیقه بعد من بودم و یه میز پر خوراکی ...

ظرف نوتلا رو برداشتم و شروع کردم به خوردن ازش ....

+ اووووم... مزه بهشت میده

غرق نوتلا بودم که ظرف نیمرو رو جلوم گذاشت ذوق زده لقمه گرفتم و خواستم توی دهنم بذارمش که یهو نمیدونم چی شد که بوی تخم مرغ باعث شد حالت تهوع بگیرم

You're mine | تو مال منیDonde viven las historias. Descúbrelo ahora