ژانویه ۲۰۱۶تعطیلات سال نو به تازگی تموم شده بود و حالا چند روزی میشد که مدرسه ها دوباره باز شده بودند. امتحانات نیمسال اول نزدیک بود و جونگکوک آخرین روزهای استراحتش رو میگذروند.
با وجود اینکه هنوز یک هفته تا شروع رسمی امتحانات باقی مونده بود اما جونگکوک ، تهیونگ رو میدید که تو همون پوسته ی جدی خودش فرو رفته و از حالا سخت مشغول درس خوندنه. جونگکوک این روزها کمتر میدیدش و باهاش وقت میگذروند. به همین خاطر هم در مجموع ، دلتنگ بود! تقریبا میشد گفت تنها بخشی از روز که یک دل سیر کنار هم بودند ، همین تایم ناهار بود.
حالا جونگکوک روی صندلی کنار تهیونگ نشسته بود و بجای اینکه حواسش به بشقاب جلوی روش باشه ، بیشتر در حال دید زدن زیر چشمی تهیونگ بود و چیز زیادی از حرف های بقیه متوجه نمیشد.
×نظر تو چیه جونگکوک؟
با صدای هوسوک ناگهان به خودش اومد. نگاه گنگش رو به اون دوخت و لب هاش به حالت نیمه باز در اومدند.
-در... درباره ی چی؟
هوسوک پلکی زد و با لحن متعجبی جواب داد:
×اوه... تو حالت خوبه پسر؟
پشت دستش رو روی پیشونی جونگکوک گذاشت و ادامه داد:
×تبم که نداری... کجا سیر میکنی؟
جیمین با قیافه ی مرموزی که به خودش گرفته بود ، قبل از جونگکوک جواب داد:
÷شاید عاشقه!
جونگکوک که لبه ی لیوان آب رو روی لب هاش گذاشته بود تا کمی آب بخوره ، با حرف ناگهانی جیمین ، دستش لرزید و یک قلپ آب روی لباسش ریخت. صدای خنده ی زیرزیرکی جیمین با صدای چیشد گفتنِ تهیونگ در هم آمیخت و جونگکوک ناخوداگاه سرش رو به سمت تهیونگ چرخوند.
-هی... هیچی... چیز مهمی نیست!
تهیونگ دستش رو روی خیسی جلوی قفسه سینه ی جونگکوک گذاشت و با ملایمت روی اون دست کشید. بدن جونگکوک ناخوداگاه واکنش نشون داد و خودش رو عقب کشید.
-نیازی نیست! خودش خشک میشه. هوا گرمه!
تهیونگ پلکی زد و به صورت جونگکوک نگاه کرد.
÷اوه درسته! ژانویه گرم ترین ماه ساله!
این زمزمه ی جیمین بود که باعث شد جونگکوک چشم هاش رو با حرص به هم فشار بده. بلافاصله لب هاش رو از هم فاصله داد تا جوابی سر هم کنه اما با شنیدن صدای جی اون که از فاصله ی نزدیکی اسمش رو صدا زد ، افکارش قیچی شدند و سرش رو با تعجب به سمتش برگردوند.
=هی جونگکوک!
جی اون کنار میزشون رسید و ایستاد. موهاش رو پشت گوشش سُر داد و پرسید:
YOU ARE READING
US.
Fanfictionجئون جونگکوک ؛ پسر ساکت و خجالتی یه سرایدار معمولی که برای آینده ش آرزو های بلندپروازانه ی زیادی داره... اون همیشه دقیقا میدونه که از زندگی چی میخواد و داره چیکار میکنه و بنظر میرسه هیچ چیز نمیتونه حساب کتابش رو بهم بزنه! جونگکوک یه پسر خوبه! کیم ته...