نویسنده این کاور را دوست دارد...مارس ۲۰۱۶
وارد حیاط شد و در ورودی رو پشت سرش بست. همینطور که به سمت ساختمون کوچولوی آخر باغ حرکت میکرد ، شالگردنش رو از دور گردنش باز کرد.
آخرای ماه مارس بود و یک هفته بیشتر تا بهار باقی نمونده بود. هوا داشت کم کم رو به گرمی میرفت اما زمستونای سئول به اندازه ای سرد بودند که حتی اواخر ماه مارس هم به شالگردن احتیاج باشه!
قدم هاش رو آروم تر کرد و نگاهش به سمت جوونه های کوچیک روی شاخه های درخت ها کشیده شد.
شبیه تهیونگ بودن... نبودن؟!
کوچیک و زیبا و آسیب پذیر!
از فکری که توی ذهنش گذشت ، خنده ش گرفت. چیزی عجیبی که نبود! اون تقریبا عادت کرده بود که از هر چیز مربوط و نامربوطی یاد تهیونگ بیفته!
خنده ش خیلی زود به لبخند ملایم و سر به هوایی تبدیل شد.
این روزها براش شبیه یک خواب بودند. داشتن تهیونگ کنار خودش شبیه یک خواب بود.
جونگکوک تقریبا تمام وقتش رو کنار اون میگذروند. حالا به هر بهونه ای که میشد! مثلا بعد از تایم مدرسه ، معمولا هر دو با هم توی کتابخونه میموندن و درس میخوندن.
البته...
اگه میشد اسمش رو درس خوندن گذاشت!
درواقع اینطوری نبود که جونگکوک نخواد با تمرکز درسش رو بخونه... ولی خب زیاد پیش میومد که خودش رو در حالی پیدا کنه که به جای درس خوندن ، مشغول پیاده کردن چهره ی تهیونگ روی دفتر و دستک زیر دستشه!
البته اون بابت این قضیه به هیچ عنوان خودش رو سرزنش نمیکرد. به هر حال مقاومت کردن در برابر کیم تهیونگی که بدون اینکه حواسش بهت باشه ، عمیقا مشغول انجام کاریه و درحالیکه موهای تاب دار قشنگش روی چشم های قشنگ تَرش ریختن ، با دستای لعنت شده ش مداد رو نگه داشته و تهش رو بین لب هاش فشار میده ، به هیچ عنوان قرار نبود کار ساده ای باشه!
تازه... این قسمت خوب ماجرا حساب میشد!!
مشکل اصلی اعتیادآور بودن بوسه هایی بود که یاد گرفته بود پشت آخرین قفسه ی کتاب انتهای سالن از لب های پسر کوچکتر بدزده!
بوسیدن لب های جهنمی دوست پسرت درست توی کتابخونه ی مدرسه... چطور ممکن بود اعتیادآور نباشه؟! خصوصا اگر قرار بود اسم این دوست پسر لعنت شده ، کیم تهیونگ باشه!
البته دو سه باری هم نزدیک بود که مچ شون توسط خانوم چا ، کتابدار مهربون مدرسه ، گرفته بشه. ولی خب اونا تونسته بودن با هماهنگی غیرمنتظره ای که از قبل هم براش برنامه ای نریخته بودن ، قضیه رو جمع کنن!
YOU ARE READING
US.
Fanfictionجئون جونگکوک ؛ پسر ساکت و خجالتی یه سرایدار معمولی که برای آینده ش آرزو های بلندپروازانه ی زیادی داره... اون همیشه دقیقا میدونه که از زندگی چی میخواد و داره چیکار میکنه و بنظر میرسه هیچ چیز نمیتونه حساب کتابش رو بهم بزنه! جونگکوک یه پسر خوبه! کیم ته...