So fallen , So drowned

579 91 267
                                    


جمله ی آخرش رو که گفت ، لب هاش رو پایین کشید تا بوسه ی بعدیش رو روی خال لبه ی پلک پایین پسرکش بکاره. چشم های تهیونگ ناخودآگاه بسته شدند...

-تو عزیز منی ، عشق منی ، پسر منی!

انگشت های پسر کوچکتر به یقه ی لباس جونگکوک چنگ انداختند و حرکات قفسه ی سینه ش شدت گرفت. لب های جونگکوک مسیر مژه های خیسش تا کنج پایین افتاده ی لب هاش رو دنبال کردند. رطوبت گونه ی تهیونگ زیر حرارت لب های مو مشکی تحلیل رفت.

-آخه من چطوری بتونم درباره ت فکر بدی کنم؟!

گفت و نفس تندش که روی رطوبت لب های نیمه باز پسرکش کوبید. یکی از شونه های تهیونگ بطرز نامحسوسی توی گردنش جمع شد.

-بابام... فهمیده یونگی و جیمین با همن!

حرفش رو که زد ، مردمک هاش رو بالا آورد و از فاصله ی نزدیک به چشم های جونگکوک نگاه کرد. لب هاشون حالا به خوبی موازی هم قرار داشتند و به اندازه ی کافی باز بنظر میرسیدند.

-به درک! میخوام ببوسمت تهیونگ...

----------------------------------

ژوئن ۲۰۱۶

سرعت گذر زمان در هیچ لحظه ای با لحظه ی دیگه برابر نیست. درواقع طبق آخرین نظریه ها و توصیفات زمان ، سرعت گذر هر ثانیه ، بسته به سرعت حرکت جسم متحرک ، متفاوته! آلبرت انیشتن با انتشار نظریه ی نسبیت در سال ۱۹۱۵ ، بعد از تعریف کلاسیک ماهیت زمان ، از دو دیدگاه مجزا تفاوت سرعت گذر هر لحظه رو بررسی کرد.

ساده ترین تعریف اولیه : به خم شدگی های ستون هایی از فضا در اطراف گرانش حاصل از هر ماده ، زمان می گویند.

اتساع زمان طبق نظریه ی نسبیت عام : ساعت برای جسمی کندتر کار میکند که نزدیک نیروی گرانشی قوی تری قرار گرفته است. گرانشی به قدرت یک سیاره یا جرم آسمانی یا پیچش های کند و غیرمنتظره ی بدن گر گرفته و بیقرار پسری مو فرفری زیر وزن خوشایند تن کم طاقت جئون جونگکوک.

اتساع زمان طبق نظریه ی نسبیت خاص : ساعت برای جسم متحرکی کندتر کار میکند که نسبت به جسم متحرک دیگری با سرعتی بیشتر حرکت کند ، مثل فردی که در قطار نشسته و عابری پیاده را نظاره میکند ، یا حرکت تند و بی وقفه ی دست های پسری مو مشکی روی گوش و فک و گلوی پسرک گم شده بین نور خورشید و ملافه ها ، یا لغزش سرگیجه آور لب های حریصش روی دو هلال نیمه باز و تسلیم لب های کیم تهیونگ.

به هر حال ، سرعت گذر زمان در هیچ لحظه ای با لحظه ی دیگه برابر نیست! خصوصا وقت هایی که جونگکوک ، تهیونگش رو می بوسید و تهیونگش رو می بوسید و تهیونگش رو غلیظ تر از بوسه های معمولی می بوسید و پسر کوچکتر بدون کمترین تعللی پا به پاش همراهی میکرد. وقت هایی که زبان بدن پسرکش از کنترل خارج میشد و تن گرمش زیر تن جونگکوک حالت میگرفت... وقت هایی که کوچکترین حرکت جسم نیازمندش مثل یک لکه ی سیاه کوچولو ، روی سفیدی بی انتهای ذهن مو مشکی ثبت میشد.

US.Where stories live. Discover now