The hope of my dreams , The fear of my nightmares...

627 93 349
                                    


چقد این عکس تهیونگ خوشگله آخه :)

اکتبر ۲۰۱۶ - کمی قبل از شروع اولین جلسه ی رسمی دادگاه جنایی

در اصلی سالن نه چندان بزرگ دادگاه ، باز بود و جایگاه قاضی و نیمکت های مربوط به دادستان و منشی جلسه خالی بودند. بازپرس اصلی پرونده داخل سالن حضور داشت و کنار دو نفر از افسرهای زیردستش ، چند نیمکت عقب تر از صندلی های مربوط به شاهدهایی که به این جلسه دعوت شده بودند ، نشسته بود.

نزدیک ترین صندلی به جایگاه قاضی اما ، به متهم ردیف اول پرونده اختصاص داشت. همون نیمکت چوبی و قهوه ای رنگی که حالا توسط جسم بی تفاوت پسر نماینده کیم و وکیل رسمیش ، اشغال شده بود.

بقیه ی صندلی های خالی هم آروم آروم با خانواده ی درجه ی یک متهم و قربانی و مقامات رسمی دادگاه پر میشدند. طوری که تهیونگ همون موقع هم از پس مردمک های تو خالیش ، سایه ی اندام مادرش رو میدید ، که با کت و دامن ساده و تیره ، اما شیک و مرتبش ، ساکت و بی حرکت کنار پدرش پشت یکی از نیمکت ها قرار داشت و وکیل خانواده ی جئون هم به همراه روانشناس پرونده ، داخل جایگاه مخصوص خودش نشسته بود.

صندلی های مربوط به خبرنگارها و خبرگزاری ها کاملا خالی بودند اما! درست همونطور که انتظار میرفت... به هر حال این دادگاه پسر نماینده کیم بود و اعمال کمی نفوذ برای مرد میانسال برای جلوگیری از دسترسی رسانه ها به جزییات پرونده اونقدرام سخت بنظر نمیرسید.

-حرفامو خوب به ذهن تون سپردید آقای کیم؟ ما باید با هم هماهنگ باشیم... وکیل خانواده ی جئون ، برخلاف چیزی که ازشون انتظار داشتیم ، قوی و کاربلده! با شناختی که من ازش دارم اون احتمالا امروز شما رو توی موقعیتای سختی قرار میده... لطفا هر سوالی ام که ازتون پرسید ، فقط چیزایی که با هم چک کردیم رو بگین! خب؟ نگران نباشین... مشکلی پیش نمیاد! شما فقط همون حرفا رو بزنین و اصلا وارد جزییات بیشتری نشین...

وکیل خانواده ی کیم بار برای چندم توی اون روز ، حرف هاش رو تکرار کرد ، اما مثل تمام دفعه های قبلی ، موکلش هیچ واکنش امیدوارکننده ای نداشت. درواقع پسر جوون درحالیکه که مدام به در ورودی سالن خیره میشد ، فقط یکی از پاهاش رو تند تند تکون میداد و همزمان با جویدن پوسته های خشک سطح لبش ، دست هایی که داخل دستبند فلزی اسیر بودند رو با حالت هیستریکی داخل هم فرو میکرد و هر از چند گاهی ، ناخن های کوتاهش از جویدن های پی در پی رو محکم و غیرارادی روی سطح عضلات رونش فشار میداد.

-متوجه شدین آقا؟ فقط همون حرفا... حتما چند بار بگید که شما به هیچ وجه آقای جئون رو هل ندادین و هر چیزی که سعی کردن در این رابطه بهتون نسبت بدن رو با قاطعیت انکار کنین. گوش تون با منه؟

پرسید و این بار ، با گذاشتن کف دستش روی بازوی پسر ، فشار ملایمی بهش آورد. چشم های تهیونگ برای چند لحظه از در ورودی جدا شدند و نگاه سردرگمش به سمت مرد و‌کیل برگشت.

US.Where stories live. Discover now