Before MoonUp

1.1K 107 617
                                    


زمان حال

با پیچش دوباره ی عضلات معده ش به هم و تجربه ی شدیدترین انقباضی که طی دقایق قبل احساس کرده بود ، به سمت جلو خم شد و عق محکمی زد. اما هیچ چیز از فضای بین لب هاش بیرون نیومد... تهیونگ هر چیزی که خورده بود رو قبلا بالا آورده بود و الآن دیگه چیزی داخل معده ی خالیش نداشت! اما حتی با این وجود هم عق زدن های هیستریک و پشت سر همش انگار اصلا متوقف نمیشد.

البته این موضوع برای خودش ، اونقدرام عجیب بنظر نمیرسید! به هر حال که چند سالی میشد که معده ش سر ناسازگاری پیش گرفته بود و مشروب خوردن های افراطی و سبک زندگی و تغذیه ش هم مدام به حال بدش دامن میزد و میزان کلی تنش و اضطراب روزمره ش هم اصلا کمکی به بهبود اوضاع نمیکرد! درنتیجه حساس شدن معده ش توی همچین شرایطی ، قطعا یک اتفاق طبیعی بود...

اما خب تحملش دیگه داشت سخت میشد! تهیونگ توان ادامه دادن نداشت! حداقل نه برای اونجا و اون لحظه که توی یکی از اتاقک های دستشویی هتل برگزاری مراسم ، تمام بدنش داشت میلرزید و نفس نفس میزد و درحالیکه لبه های سفید رنگ و منحنی شکل توالت فرنگی روبروش رو بین انگشت های سرد و بی جونش فشار میداد ، تا بیشترین حد ممکن به سمت کاسه ش خم شده بود. و این اولین باری نبود که تهیونگ توی همچین موقعیتی قرار میگرفت.‌‌.. این وضعیت نفرت انگیز و حال بهم زن تقریبا به روتین زندگی پسر جوون تبدیل شده بود!

بعد از گذشتن چند ثانیه و آروم گرفتن نسبی دیواره های معده ش اما ، ناله ای کرد و یکی از دست هاش رو بالا برد و به سرش فشار داد. صورتش حالا از تلفیق قطره های اشک و عرقش می درخشید و درد تپنده ی درون شقیقه هاش رسما امانش رو گرفته بود.

درنهایت ، وقتی که خیالش از آروم موندن معده ش راحت شد ، دیوار کنار دستش رو گرفت و به سختی سر پا ایستاد. اما به محض ایستادنش دنیا با شدت بیشتری دور سرش چرخید... پس به اندازه ی چند ثانیه ی کوتاه چشم هاش رو بست و پلک هاش رو روی هم گذاشت. تهیونگ هیچوقت آدم بدمستی نبود ، اما انگار که با بالا رفتن مصرف الکلش و بیشتر شدن روزانه ی ضعف عمومی جسمش ، عادت های مستیش هم به نسبت گذشته تغییر زیادی کرده بود.

همین که حالش کمی بهتر شد و احساس سبک بودن سرش کمی از بین رفت اما ، چشم هاش رو دوباره باز کرد و قدم کوتاهی به سمت در برداشت. پاهاش حالا کاملا سست و بی جون بودند و در کنار احساس عدم تعادلش ، راه رفتن رو براش سخت میکردند ، پس پسر جوون دستش رو از روی تکیه گاهش برنداشت و بعد از باز کردن در هم ، همونطور که سرانگشت ها و عضلات کف هر دو دستش رو به سرامیک های روی دیوار میکشید ، از مسیر طولانی تری به سمت روشویی مقابلش حرکت کرد.

بعد ، به محض رسیدن بهش ، یکی از دست هاش رو این بار روی سطح سنگیش ، ستون بدنش کرد و دست دیگه ش رو زیر آب گرفت. بلافاصله بعدش هم محتویات اولین مشت پر شده ش رو به صورتش کوبید. اما اون حجم از آب واضحا براش کافی نبود... پس تهیونگ دست لرزونش رو دوباره در مسیر جریان آب قرار داد و حرکت جنون وارش رو پشت سر هم و بدون کوچکترین مکثی ، بارها و بارها تکرار کرد.

US.Where stories live. Discover now