زمان حالفضای سالن جلسه نسبتا آروم بود. ارشد تیم حسابداری بیمارستان اعداد و ارقامیکه روی کاغذهای زیر دست تمام افراد دور میز وجود داشت رو میخوند و گردش مالی ماه گذشته رو توضیح میداد. همه در سکوت درحال پردازش داده های جلوی چشم هاشون بودند و تنش خاصی بین اعضای هیئت مدیره احساس نمیشد.
در گوشه ی انتهایی میز اما ، روی یکی از صندلی هایی که در قسمت تاریک تر سالن قرار داشت ، مرد جوانی در بی حرکتی مطلق نشسته بود و دست هاش ، روی عضلات رونش به هم گره خورده بودند. تهیونگی که چتری های صاف و بلندش با پایین انداختن سرش ، روی چشم های سرخ از ترکیب سرماخوردگی و بیخوابیش رو گرفته بودند و مردمک های بی تمرکز و خط سرگردون نگاهش ، پشت دسته های پر پشت موهای تیره رنگش به خوبی از چشم بقیه پنهان شده بود.
-همونطور که می بینین ، با وجود هزینه هایی که توی چند ماه گذشته صرف مسائل مربوط به خیریه شد ، با این حال باز هم نمودار بهره وری خالص مجموعه صعودی بوده!
صدای مرد حسابدار نه از فاصله ی چند قدمی پسر ، بلکه از چند صد فرسخیش بلند شد و توی گوش های خسته ش زنگ زد.
حرف های تکراری ، دغدغه های بی اهمیت ، تقلاهای بی معنی...
تهیونگ نمیتونست زمان خاصی رو مشخص کنه ، اما تا جایی که یادش میومد ، هیچوقت و شاید از همون ابتدا هم ، نسبت به این بیمارستان لعنت شده و تمام اتفاقاتی که به نحوی بهش ربط پیدا میکردند ، مطلقا بی اهمیت بود!
-چه جالب که این قضیه رو مطرح کردین... چون که حالا رفتارتون بعنوان تیمی که موظفه خرابکاری های رئیسش رو پنهان کنه و واقعیت رو وارونه جلوه بده ، بیشتر قابل پذیرشه!
چوی کیونگهو اما ، بی مقدمه و ناگهانی کلام حسابدار رو برید و حرفش رو درحالیکه به چشم های مدیر مالی نگاه میکرد ، بلند و واضح به زبون آورد. نگاه سرد آیرین بالا اومد و بلافاصله روی چهره ی سرگرم شده ی مرد روبروش نشست.
-متوجه نشدم دکتر چوی... توی ارقام و محاسبات خطایی وجود داره یا من اشتباهی مرتکب شدم که بچه های تیمم رو بابتش مقصر میدونین؟
مدیر مالی بیمارستان ، خیره به چشم های مرد میانسال ، سوالش رو مطرح کرد. کیونگهو اما قبل از جواب دادن ، مردمک هاش رو ازش گرفت و این بار مستقیما به صورت بی نقص بائه آیرین خیره شد.
-شما چرا به خودتون گرفتین؟ جایگاه شما اونقدرام بلند نیست که فکر کنین منظورم از رئیس ، شخص شماست! به هر حال همه میدونن که روئسای مهم تری هم برای این بیمارستان وجود دارن...
زن جوون پلک خونسردی زد.
-منظورتون رو واضح تر بیان میکنید آقای چوی؟
-منظور من واضحه! مهم نیست که این نمودارا روی کاغذ صعودی باشن... همه ی ما میدونیم که بریز و بپاش اخیر آقای بائه برای تبلیغات ، بار مالی سنگینی داشته! درسته که شیب این نمودار الان مثبته ، ولی بازم از همیشه کمتره... ما شاید این ماه سرپا مونده باشیم ، ولی اگه این فشار مالی تازه تاثیر خودشو توی ماه های بعد نشون بده چی؟! شما میتونین تضمین بدین که همچین اتفاقی نمیفته؟
YOU ARE READING
US.
Fanfictionجئون جونگکوک ؛ پسر ساکت و خجالتی یه سرایدار معمولی که برای آینده ش آرزو های بلندپروازانه ی زیادی داره... اون همیشه دقیقا میدونه که از زندگی چی میخواد و داره چیکار میکنه و بنظر میرسه هیچ چیز نمیتونه حساب کتابش رو بهم بزنه! جونگکوک یه پسر خوبه! کیم ته...