قبل از شروع پارت ، حتما این خطوط رو بخونیدپارت قبلی چند وقت پیش با اسم Shot glass of Tears آپ شد ، اما نوتیفش برای خیلیا نرفت. پس قبل از خوندن پارت جدید ، پارت قبلی رو حتما چک کنید.
لطفا ووت بدین ، به این پارت و تمام پارت های قبل که ووت دادن بهشون از دست تون در رفته! یا حتی اگر تا اینجای روایت در سکوت و بدون روشن کردن ستاره ها کنارم بودین... ووت دادن شما Us رو توی هشتگاش بالا میبره و باعث بیشتر دیده شدنش میشه.
لطفا کامنت بذارین ، که در متولد شدن کلمات Us بیشتر از چیزی که فکرشو میکنید ، تاثیرگذاره! صادقانه ، زمانی که اوضاع کامنتا خوبه واقعا سریعتر مینویسم و پارت بعدی خیلی زودتر به دست تون میرسه.
امشب علاوه بر این پارت ، یک پارت دیگه هم بلافاصله آپ میکنم. و اگر مجموع بازخوردتون به این دو پارت و حتی پارت های قبلی رضایت بخش باشه ، پارت بعدی هم به همین سرعت آپ میشه.
لذت ببرید♡ امیدوارم نوازشگر نگاهتون باشه...
----------------------------------------
دسامبر ۲۰۱۶ - چهارمین جلسه ی رسمی دادگاه
فضای جلسه نسبتا ناآروم بود. پچ پچ افراد حاضر در سالن ، لا به لای سکوت های مقطعی بین سوال و جواب های رسمی ، واضحا شنیده میشد و با وجود اینکه بیشتر از بیست یا بیست و پنج نفر در سالن دادگاه حضور نداشتند ، اما باز هم ایجاد نظم برای قاضی پرونده گاهی نسبت به حالت عادی کمی سخت تر میشد.
در جایگاه متهم پرونده ، کیم تهیونگ به تنهایی ایستاده بود و برخلاف جلسات قبلی ، به هیچ نقطه ای از سالن بجز سطح چوبی میز بلند پیش روش نگاه نمیکرد. پسر جوون کاملا غرق دنیای خودش بود و اگر کسی برای چند ثانیه رفتارش رو زیر نظر میگرفت ، به راحتی متوجه حواس پرتی و بی اهمیتیش نسبت به اتفاقات دور و برش میشد.
-پس برق ساختمون ناگهانی قطع شد ، درست میگم؟
دادستان پرونده از دختر کم سن و سال و غریبه ای که داخل جایگاه شهود ایستاده بود ، پرسید و منشی حرفش رو یادداشت کرد. دختر جوون چند بار پلک زد و گوشه ی لباسش رو بین انگشت هاش فشرد.
-بله! یهویی بود ، هیچکس توقعش رو نداشت...
دادستان سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد.
-وقتی که این اتفاق افتاد شما دقیقا کجا بودین خانوم؟
-من... تقریبا زمان زیادی از مهمونی رو... نزدیک به راه پله گذرونده بودم کلا! چون که از اولش رو همون کاناپه ها نشسته بودیم... اون موقعم که برقا رفت ، من هنوز کنار پله ها بودم و از قبلش داشتم میرقصیدم.
-که اینطور... شما توی اظهارات قبلی تون گفته بودین که فقط متوجه آقای کیم تهیونگ شدین که یکم قبل از قطع شدن برقای ساختمون ، از پله ها بالا رفت ، اما اشاره ای به دیدن آقای جئون یا شخص دیگه ای نکردین. این یعنی بطور کلی ، خیلی حواس تون به دور و برتون نبوده! پس میشه بگین دقیقا چطور متوجه آقای کیم شدین و از کجا میدونین که ایشون رو با شخص دیگه ای اشتباه نگرفتین؟
YOU ARE READING
US.
Fanfictionجئون جونگکوک ؛ پسر ساکت و خجالتی یه سرایدار معمولی که برای آینده ش آرزو های بلندپروازانه ی زیادی داره... اون همیشه دقیقا میدونه که از زندگی چی میخواد و داره چیکار میکنه و بنظر میرسه هیچ چیز نمیتونه حساب کتابش رو بهم بزنه! جونگکوک یه پسر خوبه! کیم ته...