Two thousand days , Two thousand deaths

608 101 352
                                    


سپتامبر ۲۰۱۶ - اتاق بازجویی

افسر بازپرس با کلافگی به پشتی صندلی تکیه داد و با حالت حق به جانبی دست به سینه شد.

-یعنی تو واقعا نمیخوای چیزی بگی بچه؟! قراره همینجوری دهن تو بسته نگه داری و به سر کار گذاشتن ما ادامه بدی؟

بلافاصله بعد از تموم شدنش حرفش اما ، اخم های وکیلی که در سمت مقابل میز نشسته بود ، توی هم فرو رفت.

-مراقب کلمات تون باشین جناب بازپرس! موکل من شرایط خوبی نداره و خودتونم شاهدین! شما نمیتونین به همین سادگی ایشونو تحت فشار روانی قرار بدین...!

گفت و نیم نگاهی به پسری که روی صندلی کناریش نشسته بود ، انداخت. کیم تهیونگ بی اهمیت به تمام مکالمات روبروش ، توی خودش جمع شده بود و بدون بالا آوردن سرش ، در سکوت به کندن پوسته های کوچیک دور ناخن هاش ادامه میداد.

-حتما میدونین که تلاش من به نفع خود موکل تونه! عدم همکاریش فقط شرایط شو بدتر میکنه... بهتون چند دقیقه مهلت میدم تا تنها باهاش صحبت کنین! برای آقای کیم بهتره که هر چه زودتر به حرف بیاد و این مسخره بازیا رو تموم کنه!

حرفش رو که زد ، از روی صندلی بلند شد و بعد از برداشتن کاغذهای روی میز ، از اتاق بیرون رفت. به محض بیرون رفتنش ، مرد وکیل به سمت پسر کنار دستش برگشت و برای چند ثانیه به نیمرخ رنگ پریده ش خیره شد.

-آقای کیم؟ پدرتون گفتن نگران نباشین ، ایشون این مشکلو هرطور که شده حلش میکنن!

تهیونگ چیزی نگفت. حتی حتی مردمک های ماتش هم توی کاسه ی چشم هاش تکون نخوردند! مرد وکیل با خودش فکر کرد که پسر آقای کیم واقعا تمام اتصالش به دنیای اطراف رو از دست داده بود.

-فقط لطفا هر چیزی که گفتن رو انکار کنین! حتی مهم نیست اگه براش دلیل قابل توجیهی نداشته باشین... فقط انکارش کنین! در جواب هر سوالی که غافلگیرتون کرد ، بگین که چیزی نمیدونین... اولین جلسه ی دادگاه نزدیکه آقای کیم! شما باید برای هر موقعیتی آماده باشین...

به اینجای حرفش که رسید ، مکث کوتاهی بین جمله هاش انداخت.

-راستش... ما تا جایی که میشد شرایط موجودو بررسی کردیم! همه ی کسایی که باهاشون حرف زدیم ، شما رو بعد از برگشتن برقا ، بالای پله ها دیدن اما کسی با چشم خودش ندیده که شما خودتون آقای جئونو هل داده باشین! این به نفع ماست! روی همین مانور میدیم و با یکم اعمال نفوذ ، ثابت میکنیم که سقوط مقتول یه سهل انگاری از سمت خودش بوده و اتفاقا شما که اونجا بودین ، سعی کردین نگهش دارین ، اما موفق نشدین! البته این موضوع به همکاری شما هم احتیاج داره! متوجهین چی میگم آقای کیم؟

البته که وکیل خانواده ی کیم ، به پسر روبروش هیچ امیدی نداشت ، اما باز هم به اصرار کردن ادامه میداد.

US.Where stories live. Discover now