Who's more to blame?

489 99 252
                                    


ژوئن ۲۰۱۶

پلک هاش رو برای چند لحظه روی هم فشرد و دستش رو پشت گردنش کشید تا خستگی پایین انداختن طولانی مدت سرش روی برگه ی امتحان رو بگیره. دستی بلافاصله روی پهلوش نشست و جسمش رو سمت خودش کشید.

تهیونگ چشماش رو باز کرد و لبخند شیرین و دندون نمای مو مشکی عزیزش رو جلوی صورتش دید.

-حالا دیگه کارت به جایی رسیده که منو نادیده میگیری آره؟

پسر کوچکتر آروم خندید.

-ندیدمت! خیلی وقته امتحانت تموم شده؟

جونگکوک حالا روبروی پسر کوچکتر ایستاده بود و یکی از دست هاش رو پشت کمرش میکشید.

-تقریبا نیم ساعتی میشه... تو چرا همیشه آخرین نفر برگه تو میدی آخه؟ خوشم نمیاد!

تهیونگ دستش رو به صورت پسر بزرگتر رسوند و لپش رو محکم کشید. جونگکوک صورتش رو عقب نبرد اما صدای دادش بلند شد.

-ااااااااااای چرا اینطوری میکنییییی؟؟؟!

-چون که وقتی غر میزنی ابروهاتو میدی بالا و لبات میان جلو!

مو مشکی یکی از چشم هایی که از سر درد بسته بود رو باز کرد.

-خب این چه ربطی به لپم داره لعنتییییی؟؟؟؟

لبخند درخشان پسر کوچکتر تمام صورتش رو گرفت. جونگکوک دردش رو فراموش کرد.

-ربط داره احمق! منتها تو نمیتونی بفهمی... خنگ!

پسر بزرگتر مکث کوتاهی کرد و بعد ، تن پسر رو ناگهان جلوتر کشید. لبخند تهیونگ فرو ریخت و همزمان با سقوط دستش از روی صورت مو مشکی ، چشم هاش درشت تر شدند. حالا این بار جونگکوک بود که داشت با نیشخند خبیث روی لب هاش ، به چهره ی وارفته ی پسرکش نگاه میکرد.

-خب... داشتی میگفتی بیبی! زبون تو یهو موش خورد چرا؟!

تهیونگ اما بدون اینکه متوجه ذوق و شیطنت توی کلام پسر بزرگتر باشه ، کف دستش رو محکم روی قفسه ی سینه ش فشرد و تنش رو با ضرب به عقب هل داد.

دست جونگکوک بلافاصله از پشت کمرش رها شد و از اونجایی که انتظار همچین حرکتی رو از پسرکش نداشت ، جسمش به اندازه ی یک قدم بزرگ ازش فاصله گرفت.

اما پسر کوچکتر بدون اینکه به صورت شوکه و نگاه مبهوت مو مشکی توجهی کنه ، سرش رو با وحشت به چپ و راست چرخوند‌ و نگاه دقیقی به دور و بر انداخت.

US.Where stories live. Discover now