Part2 پری قصّه ها

945 136 44
                                    

پوفی از کلافگی کشیدم و پرونده رو باز کردم.
با دیدن چیزی که حتی فکرش تو ذهنم خطور نمیکرد؛ چشم هام به لرزه دراومدن و قلبم به شماره افتاد‌...
این عکسِ یونگی بود!
_________________________________________

این عکسِ یونگی بود!_________________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

عکس گرفته شده از یونگی‌؛ داخل پرونده زرد رنگ.
_________________________________________

به زور خودمو کنترل کردم و از پشت میز پاشدم ؛ شروع کردم راه رفتن...
بعد از ناپدید شدن یونگی خیلی سیگار میکشیدم.
سیگارمو از داخل باکس تو جیبم بیرون کشیدن و فندکو از رو میز برداشتم و بعد از اینکه سیگار رو بین لب هام گذاشتم فندک رو با دستایی که از عصبانیت کمی میلرزید روشن کردم و فندک رو روی میز پرت کردم.
باور کردن این موضوع که یونگی پیدا شده از محالاته...
اگه میگفتن پری قصه ها واقعیه؛ بیشتر تو ذهن من قابل هضم بود. یونگی از پری قصه ها هم غیرواقعی و دست نیافتنی تر شده بود...
الان چطور انقدر یهویی سر و کله اش پیدا شده بود.
یه کام عمیق از سیگار گرفتم و داخل جاسیگاری ای روی میز جلویی بود خاموشش کردم؛ دوباره پشت میزم نشستم و دستامو به هم گره کردم و جلو دهنم گرفتم و به عکس خیره شدم.
قیافش چرا انقدر لاغر شده بود؟
موهاش بلند تر از حد معمول بود.‌‌‌‌.. چرا لباسش انقدر بهم ریخته بود‌...
چشم هامو چند لحظه رو هم فشردم و همونجور که چشم هام بسته بود گره دستمو باز کردم و تلفن رو گرفتم و از رو عادت شماره یک رو تو همون حالت شماره گرفتم....
×بفرمایید جناب کیم.
_ بیا اتاقم جونگکوک همین الان...

به چند دقیقه نکشید که جونگکوک وارد اتاق شد و بدون تعظیمی روی صندلی جلوی میزم نشست.
حدس میزدم اینکارش بخاطره اینکه اسم کوچیک صداش کردم و اجازه دادم اون الان تو جلوه رفاقتش بره نه همکار...
× چیزی شده تهیونگ؟
_ خودت چی فکر میکنی؟
پرونده رو با عصبانیت به جلو سُر دادم تا به اونطرف میزی که نشسته برسه.
_ این چیه؟
× ...

روی میز نیم خیز ایستادم و بلند تر عربده زدم:
_ گفتم این چیه جونگکوک
× داری میبینی ته؛ یونگیه
_ اسم اون کثافت رو جلوم نیار!
× کثافت؟!
آره اون کثافت بود... کسی که منو تو لجن انداخته بود و ناپدید شد... کسی که تاوان رفتنشو با دود سیگار و افسردگی و انتظار پس دادم...
اون مستحق مرگه!
_ آره کثافت...

انتخابِ اشتباه! فصل دوم (تکمیل شده)Where stories live. Discover now