جنی با دیدنم که با فاصله کمی از تهیونگ وایساده بودم نگاهشو به من داد و با چشم های اشکی و صدای بغض آلود لب زد:
* اوپابا قدم های کوتاه و اهسته بهم نزدیک شد بدون اینکه اجازه بده شرایط جدیدی که داخلش بودم تو ذهنم آنالیز کنم سمتم اومدم و دست هاشو دور گردنم پین کرد د سرشو رو کتفم پین کرد.
به خاطره اینکه قدش کوتاه تر از هم من بود رو نوک کفشش وایساد تا بتونه بغلم کنه.
* اوپا تویی مگه نه؟
+ جنی...
* اوپا چرا یهو غیبت زد هوم؟به خاطر بغل کردن یهوییش پهلوم تیر کشید و اون حجم از سفت بغل کردنش اونم انقدر غیرمنتظره داشت اذیتم میکرد اما اونقدر اومدنش و دیدنش حالمو خوب کرده بود که دیگه به اون درد فکر نمیکردم.
همه حرفایی که میزد با بغض گریه بود.
این جنی که میشناختم انگار همون دختر بچه دبیرستانی ای بود که باهم همکلاس بودیم؛ همونقدر دل نازک و مهربون.همونجور که منم دستم دور کمرش پین کرده بودم تا دلداریش بودم تک بوسه کوتاهی روی موهاش زدم.
+ گریه نکن
* پنج سال نبودی اوپا چطور گریه نکنم؟؟؟گریه اش اوج گرفت و همین مجبورم کرد برای اروم کردنش دست راستمو رو موهاش بکشم.
بغض داشت خفم میکرد اما اون اندازه ای نبود که اشک هامو سرازیر کنه...همونجور همدیگر رو بغل کرده بودیم چشمم به تهیونگی به چهار چوب در ورودی خونه وایساده بود و دست به سینه بهم زل زده بود افتاد...
نگاهش یه نگاه معمولی نبود
شاید دارم اشتباه فکر میکنم اما انگار اون نگاه و چشم ها داشت عصبانیت رو فریاد میزد.با مکث کوتاهی بعد از دیدن قیافه تهیونگ جنی رو آروم از خودم جدا کردم و سمت کاناپه چهار نفره بردم و باهاش روی کاناپه نشستم.
تهیونگ روی مبل یه نفره روبه رومون نشست و پاشو رو پا انداخت و دست به سینه بهمون زل زده بود.
تنها کسی که باعث این جو سنگین شده بود از دید من تهیونگ بود.برخلاف من انگار تهیونگ از اومدن جنی اونم یهویی خوشحال نشده بود.
_ آدرس اینجا رو کی بهت داد؟
* باید بهت جواب پس بدم کیم تهیونگ؟!انگار بینشون اصلا خوب نبود.
مطمئنم بعد رفتن من کلی اتفاقات و ماجرا افتاده که من ازشم بی خبرم.لبخند مصنوعی زدم بدون اینکه به درد بخیه ام که هر لحظه داشت بدتر میشد اهمیت بدم نگاهمو به هردوشون دادم و سعی کردم جو رو یکم اروم کنم.
+ چجوری اینجارو پیدا کردی جنی؟
YOU ARE READING
انتخابِ اشتباه! فصل دوم (تکمیل شده)
Romanceچرا تونستم فراموشت کنم؟! بعد از اینکه مثل آب تو زمین فرو رفتی! هرروز و هرشبم شده بود فکر کردن بهت... نمیخوام اینو بگم ولی کامل حسم سرد شده... تو این مدت تونستم با نبودنت کنار بیام. حتی اگه مُرده باشی! _______________________________________________...