حالا که بدستت آوردم به هیچ عنوان ازدستت نمیدم.
حتی اگه مرگ تنها دلیل جداییمون باشه؛ این جدایی رو تبدیل به پیوند میکنم!خواست به بوسیدن ادامه بده که لبامو از رو لبهاش بداشتم و دست هامو دو طرف شقیقه اش پین کردم و پیشونیشو طولانی یه بوسه عمیق زدم.
لبخند کمرنگی بهش زدم و همزمان که دست هامو از شقیقه هاش پایین میکشیدم با صدای خمار و ملایمم لب زدم:
_ دوست داری یه چیز خوشمزه برات درست کنم؟
+ آره...یه بوسه کوتاه دیگه رو پیشونیش زدم و از رو تخت بلند شدم. همزمان که از اتاق خواب بیرون میرفتم بلند جوریکه صدامو بشنوه لب زدم:
_ پس تا یکم دیگه استراحت میکنی یه چیز خوشمزه برات درست میکنم!از پله ها دوتا یکی پایین رفتم و سمت آشپزخونه راهمو کج کردم. دره یخچال رو باز کردم و خوشبختانه جونگکوک فکر همه جارو کرده بود و یخچال رو پر کرده بود...
لبخند دندون نمایی از پر بودن یخچال زدم و همونجور که تا نیمه سمت یخچال خم بودم و تا حدی سرم توی یخچال بود اروم با خودم حرف زدم:
_ چی درست که به مزاج شاهزاده خوش بیاد!
_________________________________________نمای داخلی و دیزاین آشپزخونه
_________________________________________
وسایل لازم برای درست کردن غذا رو بیرون اوردم شروع به خلالی خورد کردن هویج و تربچه و خیار خورشتی شدم.
بعد این همه سال تنهایی زندگی کردم راحت میتونستم غذا درست کنم. این اولین باره برای یکی غیر از خودم غذا درست میکنم...
همونجور که مشغول درست کردن و تدارک دیدن غذا بودم با صدای زنگگوشیم که از قبل تو جیب شلوارم بعد از حموم جا داده بودم دست از خورد کردن سبزیجات برداشتم.
سریع دست هامو با حوله کوچیک سفیدی که پای دستگیره کشو اویزون بود پاک کردم و موبایلمو از تو جیبم درآوردم و جواب دادم.
_ بله؟
$ تهیونگ منم.
YOU ARE READING
انتخابِ اشتباه! فصل دوم (تکمیل شده)
Romanceچرا تونستم فراموشت کنم؟! بعد از اینکه مثل آب تو زمین فرو رفتی! هرروز و هرشبم شده بود فکر کردن بهت... نمیخوام اینو بگم ولی کامل حسم سرد شده... تو این مدت تونستم با نبودنت کنار بیام. حتی اگه مُرده باشی! _______________________________________________...