اون ادمی که داره زندگی رو به کاممون زهر میکنه پیدا میکنم...
اون آدم باید تقاص اذیت کردن یونگی رو بده!دو روزی از اون اتفاق هولناک گذشته بود و تو این مدت دوبار خانواده یونگی و یکبار هم جین به اتفاق کوک به دیدن یونگی اومده بودن.
تمام این مدت دیگه حتی یک ثانیه هم تنهاش نذاشتم.
دلم نمیخواست دوباره جون دادنشو با چشم هام ببینم.تو این مدت چند باری چه مستقیم و چه غیر مستقیم ازش درباره اون ادمی که اینجا اومده بود سوال کردم.
اما با هربار سوال کردنم فقط یه جوری از جواب دادن تفره میرفت...میدونستم میخواد منو از دعوا و جدل دور کنه و دلش نمیخواد به خاطرش اعصابم بهم بریزه؛ اما نمیدونه اعصاب من تا زمانی که نعش اون آدم حرومزاده رو جلوی یونگی نخوابونم آروم نمیشه.
ساعت هول هوشه 16:40 بود و تو هال نشسته بودم جوریکه کامل روبه روی یونگی که اون طرف مبل روبه روم بود قرار بگیرم.
_________________________________________تیپ و استایل تهیونگ تو همون بازده زمانی🥵
_________________________________________
خودمو مشعول ور رفتن با گوشیم نشون دادم.
نزدیک یه ساعته سرش تو اون گوشیه لعنتیه؛ متنفرم به هرچیزی غیر از من توجه کنه!!!نگاهمو از داخل گوشی گرفتم و به یونگی روبه روم دادم.
_ داری چیکار میکنی؟
+ هیچی با جین چت میکنم...مطمئن بودم دروغ نمیگه ولی اینکه بیشتر تایم رو به اون نردبون اختصاص میده رومخمه...
چشمهامو تو هوا چرخی دادم از رو مبل بلند شدم و دقیقا روبه روش قرار گرفتم.همینکه متومه من شد سرشو از داخل گوشی بیرون آورد و سرش رو بالا گرفت و بهم خیره شد.
+ چیزی شده تهی؟همونجور که نگاه سردمو بهش داده بودم با دست چپم موبایل رو از بین دستش بیرون کشیدم و در مقابل چشم های متعجبش موبایلشو خاموش کردم و جیب عقب شلوارم جا دادم.
YOU ARE READING
انتخابِ اشتباه! فصل دوم (تکمیل شده)
Romanceچرا تونستم فراموشت کنم؟! بعد از اینکه مثل آب تو زمین فرو رفتی! هرروز و هرشبم شده بود فکر کردن بهت... نمیخوام اینو بگم ولی کامل حسم سرد شده... تو این مدت تونستم با نبودنت کنار بیام. حتی اگه مُرده باشی! _______________________________________________...