سرشو اروم جلوی گوشم اورد و اروم خشدار لب زد:
× گفتم درست صدام کن...
نمیدونم چرا بدنم داغ شده بود؛ اب دهنمو با یه عالمه زور قورت دادم و ناخواسته خمار لب زدم:
= چجوری؟
× بهم بگو ددی!!!از حرف یهوییش ناخواسته سکسه ام گرفت و با دست آزادم جلوی دهنمو گرفتم تا از صداش و حالت خیلی ضایعی که به خودم گرفتم جلوگیری کنم...
× نمیخوای صدام کنی توله؟داشت این شاشو چه زری میزد تو این وقت روز...
میدونه من به این کلمات وامونده حساسم... نه چیزه ینی بدم میاد...
با حس خیسی روی گردنم که جونگکوک داشت گردنمو با زبونش تَر میکرد ؛ سکسه ام عیرمنتطره بند اومد و جاشو به ناله هام داد...همونجور که دستم جلوی دهنم ناله های خفه میکردم و چشم هام خمار شده بود...
🔞شروع صحنه های🔞
دستمو از جلوی دهنمگرفتم و مچ دست ازادشو با همون دستی که تا چند لحطه پیش جلو دهنم بود گرفتم و سریع جامو باهاش عوض کردم و مچ دستشو به دیوار تکیه دادم.
هیچوقت این سایدمو ندیده بود؛ این رو راحت میتونستم از نگاه متعجب و شوکه اش خیلی راحت بفهمم.
آروم جلوش زانو زدم و خمار لب زدم:
= ددی توله ات میخوادتانگار همین حرفم کافی بود تا نگاهش از قبل خمار تر بشه و نفسشو هورنی بیرون بده.
با دست راستش که از تتو های مختلف پر بود؛ دیکشو از روی شلوار لمس کرد و همونجور که از بالا بهم خیره شده بود خَشدار به حرف اومد:
× چیمو میخوای توله هوم؟زبونمو نامحسوس دور لب های قلوه ایم کشیده و خمارتر از قبل به حرف اومدم:
= دیکتو میخوام ددی...اروم زیر لب فاکی زمزمه کرد و دیکشو از داخل باکسر و شلوارش بیرون کشید و به لپ راستم باهاش صربه زد؛ زبونمو خود بخود بیرون اوردم با همون نگاه خماری که بهم قفل بود نوک زبونمو به دیکی که به نزدیک لبم کشیده میشد میزدم.
× فاک سئوکجین داری دیوونم میکنیسرمو اروم یه چرخش کوتاه دادم و کلاهک دیک برجسته اش رو تو دهنم بردم و شروع به مکیدن کردم ؛ همزمان دست راستشو روی موهای قهوه ایم گرفته بود.
داشت سرمو بدون هیچ رحمی بیشتر به دیک بزرگش فشار میاورد تا جایی تا حلقم دیکش در حال رفت و برگشت بود.ناخواسته اشک تو چشم هام از حجم دیکش تو حلقم جمع شده بود...
نمیخواستم این واقعیت رو قبول کنم ولی از این حس و حالم داشتم لذت میبردم.
بدون اینکه اجازه فکر کردن بهم بده موهامو با بی رحمی کشید و منو بلند کرد.
× ددی قراره امروز بدجور به فاکت بده...
= عاهخ...
YOU ARE READING
انتخابِ اشتباه! فصل دوم (تکمیل شده)
Romanceچرا تونستم فراموشت کنم؟! بعد از اینکه مثل آب تو زمین فرو رفتی! هرروز و هرشبم شده بود فکر کردن بهت... نمیخوام اینو بگم ولی کامل حسم سرد شده... تو این مدت تونستم با نبودنت کنار بیام. حتی اگه مُرده باشی! _______________________________________________...