Part45 مشروب

658 106 47
                                    

اگه هم برگشته باشه تو این تایم کم؟
هزاران فکر و خیال تو ذهنم رزه میرفت؛ اما همه این فکر و خیال ها تا وقتی بود که درو باز نکرده بودم...
لیسا اینجا چیکار میکنه!!!!

حس جدیدی از ناراحتی و ترس تو قلبم به وجود اومد. با دیدنش یاد وقت هایی که تهیونگ رو با همه غلط بودن احساسات کنار خودش نگه داشته بود افتادم.
$ نمیخوای دعوت کنی بیام داخل؟

لفظش اصلا دوستانه نبود و مثل همیشه از حرف زدنش غرور و تحقییر میبارید.
چشم هامو با کلافگی چرخی دادم و از کنار در کنار رفتم تا بیاد داخل.
_________________________________________

_________________________________________

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

تیپ و استایل لیسا در همون روز

_________________________________________

قدم های آرومشو تو خونه برداشت و کنجکاوانه اما با همونجور که نگاه سرسری خودشو به کل خونه میداد روی کاناپه دو نفره نشست و پای راستشو روی پای چپش انداخت.

سعی کردم هر حسی که تا به الان با اومدنش داخلم به وجود اومده بود نادیده بگیرم و جلوی روش روی کاناپه تک نفره نشستم و پاهامو طبق عادت یکم از هم باز گذاشتم.

مثل همیشه یه دختر باوقار و از هر نظر کامل...
کمتر دختری میتونست تمام چیزی که لیسا داشته رو داشته باشه...

چرا باید بیاد اینجا...
ادرس خونه رو کی بهش داده بود یعنی؟
همزمان که تو ذهنم دنبال جواب میگشتم چشمم به مشروبی که با خودش آورده بود افتاد و باعث شد رشته افکارم کامل از بین بره.

مشروب رو اروم روی میز جلوییش گذاشت و تای موهاشو از رو شونه اش به پشت سرش هدایت کرد و دست به سینه شد و با همون لحن خودش لب زد:
$ اینجوری از مهمون مهمان نوازی میکنی؟

پوفی از سرکلافگی کشیدم دست چپمو لای موهای نیمه بلندم بردم و یکم مرتبشون کردم.
+ این همه راه تا اینجا اومدی چیکار؟
$ چه سریع رفتی اصل مطلب!

چشمامو کوتاه رو هم فشار دادم و اروم لب زدم:
+ حرفتو بزن لیسا!
دستاشو از حالت دست به سینه بیرون آورد و مشروبی رو با نوک انگشت هاش جوری که یکم بطری سمت من بدون اینکه بیفته سُر داد و به حرف اومد:
$ اول این مشروب رو میخوریم بعدا!

انتخابِ اشتباه! فصل دوم (تکمیل شده)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora