Part36 نه به اندازه من

871 124 43
                                    

انگار میخواست تمام این دلتنگی و دوست داشتن چند ساله رو یک روزه جبران کنه.
منو ببوس تهیونگ... لمسم کن... حسم کن...
شاید فردا نباشم.

***************

(از زبان جین)

تو خونه عین میخ نکوبیده قدم میزدم و منتظر یه تماس کوفتی از یونگی بودم.
به هوسوک هم زنگ زدم و اونم تو این دوروز هیچ خبری ازش نداشت...

انگار این پسره آب شده رفته بود تو زمین.
شکم روی تهیونگ حرومزاده بود. میدونستم اون آشغال میخواد انتقام کهنه اشو از یونگی بگیره...

باید بهش بفهمونم یونگی شرتیط مساعدی نداره و هر لحظه ممکنه یه اتفاقی براش بیفته؟!
با صدای ویبره گوشیم تمام ذهنم پخش و ملا شد و بدون هیچ درنگی گوشی رو جواب دادم:
= الو؟
× عشقم آماده شو باید بریم جایی
= جونگکوک اصلا حصله ندارم من...

نذاشت حرفمو تموم کنم و پرید وسط حرفم.
× میدونم یونگی کجاست تا نیم ساعت دیگه حاصر باش میبرمت پیشش!
= جدی؟ فاااک... خیلی نگران بودم . قطع میکنم عاشقتم...

سریع از پله های خونه دوتا یکی بالا رفتم و یه لباس ست از رخت آویز بیرون کشیدم و سریع پوشیدمش.
نمیخواستم برای دیدن یونگی زمان رو از دست بدم.
_________________________________________

تیپ و استایل جین بعد از عوض کردن لباس هاش

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تیپ و استایل جین بعد از عوض کردن لباس هاش

_________________________________________

بیرون از خونه منتظر جونگکوک موندم که سریعتر بیاد. نمیدونم چرا ته دلم احساس دلشوره و نگرانی میومد.
شاید به خاطر هیجان باشه... مطمئنا برای یونگی هیج اتفاقی نیفتاده!!!

با رسیدن جوتکووک جلوی خونه سوار ماشین شدم و بدون هدر دادن زمان حرکت کرد.
= یونگی کجاست؟
×...
= حالش خوبه نه؟
× ...

تو این فاصله ای که تو ماشین بودیم هر سوالی که میپرسیدم جونگکوک سکوت کرده بود و این بدتر داشت عصبیم میکرد.
جونگکوک همیشه ساکته اما نه در مقابل جواب دادن یه سوالام...
_________________________________________

انتخابِ اشتباه! فصل دوم (تکمیل شده)Where stories live. Discover now