پارت پنجاه و هشت: اولین روز کار
*******************
به میزی که کمی با میز ییشوان فاصله داشت، نگاهی انداخت. یعنی قرار بود از این به بعد اونجا بشینه؟ استرس داشت، انقدری که نمیتونست اندازهش رو بگه. صدای جان اون رو به خودش آورد:
نمیخوای روز اولت رو شروع کنی؟
ییبو به سمت جان برگشت، نفس عمیقی کشید و برای نشستن پشت میز آماده شد؛ اما قبل از اینکه به جایگاهش برسه، گفت:
میترسم از پسش بر نیام!
جان جلو اومد. دستی به کمر ییبو کشید و گفت:
مطمئن باش ییشوان این توانایی رو در تو دیده، پس نگران نباش و کارت رو شروع کن. خیلی ذوق دارم ببینمت!
ییبو به سمت راستش نگاه کرد؛ جایی که ییشوان ایستاده بود. میتونست لبخند محو مرد رو احساس کنه. ییشوان همیشه کسی بود که بهش اعتماد به نفس میبخشید.
احساس میکرد هیچکس اندازه ییشوان بهش اعتماد نداره و حالا با سپردن کار بهش، این حس رو به بیشترین حد رسونده بود.
ییبو این بار محکمتر به سمت میز حرکت کرد و پشتش قرار گرفت. هنوز روی صندلی ننشسته بود که جان سریع کنارش اومد. تلفن رو از جیبش بیرون کشید و به ییشوان اشاره کرد:
بیا از من و ییبو یه عکس بنداز! میخوام اولین روز کاریش رو ثبت کنم تا بدونم قراره چه زمانی برام کادو بخره.
ییبو لبخندی زد. این آرزوی همیشگیش بود! دوست داشت بتونه با درآمدی که خودش داره برای جان چیزی بخره و حالا انگار داشت به این آرزوش میرسید. ییشوان جلو اومد تلفن رو از دست جان گرفت:
بهم نزدیکتر بشید ببینم!
ییبو جلوتر اومد. دستش رو دور کمر جان انداخت. جان به این حرکت ییبو لبخندی زد و بعد دستش رو دور شونه ییبو انداخت و پسر رو محکم به خودش چسبوند:
یه عکس خوشگل از من و این تربچه بگیر!
درست زمانی که ییبو قصد اعتراض داشت، جان محکم با یک دستش دو طرف گونه ییبو رو گرفت؛ طوری که لبهای پسر جمع شد و همین صحنه کافی بود تا ییشوان عکسش رو ثبت کنه!
جان کمی از ییبو فاصله گرفت تا عکس رو ببینه. عالی بود! ییبو با دیدن عکس سریع اعتراض کرد و گفت:
نه جان، من زشت افتادم. ییشوانگا لطفاً یکی دیگه بنداز.
اما جان گوشی رو توی جیبش گذاشت و گفت:
خوشگلتر از همیشه هستی... من دوسش دارم.
اما ییبو همچنان با اعتراض گفت:
ولی من ندارم.
جان بیتفاوت شونهای بالا انداخت و گفت:
YOU ARE READING
وقتی رسیدی که شکسته بودم
Fanfictionاون ها پدر و مادر نبودند ابزاری برای شکنجه دادن بودند اون فقط منتظر یک ناجی بود... اون مرد وقتی رسید که پسر شکسته بود