02

10.1K 2.5K 1.4K
                                    

02

سکوت وحشتناکی طبقات بالایی ساختمون رو پر کرده بود. تقریبا تمام کارمندهای آلفا متوجه بوی شیرینی که پیچیده بود شده بودن.

هر چند لحظه گردنی از روی میز بلند میشد و نفس عمیقی میکشید و به کار برمیگشت. طبق قوانین کمپانی هرگونه خشونت علیه امگاهایی که وارد دوره ی هیتشون میشدن بلا استثنا منجر به اخراجشون میشد. پس فقط سعی میکردن تحمل کنن و منتظر بودن تا امگایی که انقدر عطر شیرینی داره خودش رو به واحد پزشکی کمپانی برسونه. وگرنه دیر یا زود تهدید به اخراج هم نمیتونست براش کاری بکنه.

از طرفی بکهیون باورش نمیشد توی همچین شرایطی قرار گرفته. واقعا حداقل امروز نباید این بلا سرش میومد. سعی کرد خودش رو به دکمه های آسانسور برسونه ولی نمیتونست.

چند طبقه بالاتر جونمیون زیر بغل چانیولی رو گرفته بود که برای دومین بار در روز ضعف کرد:

_این حالاتتون طبیعی نیست رییس.

نگاهش رو به یکی از بادیگاردها داد: همین الان زنگ بزن به دکتر کیم بگو بیان به رییس سر بزنن.

از جیبش شکلات شیرینی رو بیرون آورد و صمیمی تر و نگران زمزمه کرد: حالت تهوع داری باز؟

چانیول هر لحظه اون بورو بیشتر احساس میکرد و علاوه بر تاثیراتی که روی جسمش میذاشت،  فکرای عجیبی هم به سرش میزد.

با دستهایی که سست شده بود دولا شد و زانوهاش رو تکوند که جونمیون سریعتر با دستمالی که از جیبش درآورد زانوهاش رو پاک کرد.

چانیول حرکت تندی به سرش داد تا افکاری که به سرش سرازیر شده بودن بیرون بریزن.

"بریم خونه!"

جونمیون دوباره دستش رو محکم به دکمه ی آسانسور زد و نگاهی به شماره های بالای آسانسور که به سمت بالا میومد کرد: الان آسانسور میاد!

چانیول دستش رو جلوی بینیش گرفت و نگاه سرخش رو به جونمیون داد: حسش میکنی؟

جونمیون گیج از حالتهای چان سرش رو به دو طرف تکون داد که صدای یکی از بادیگاردها بلند شد: احتمالا بوی یه امگاست قربان!

چانیول نگاه سرخش رو به بادیگارد داد: اولین بارم نیست که بوی یه امگارو حس میکنم!

ولی بادیگارد دیگه هم تایید کرد: فقط بوی یه امگاست رییس، احتمالا مریض شدین، ربطی به بو نباید داشته باشه.

چانیول چشمهاش رو بست و چند لحظه بعد در آسانسور باز شد و بوی شدت گرفته باعث سرختر شدن چشمهای چان شد.

**

بکهیون گوشیش رو بالا آورد، بهتر شده بود. سعی کرد دوباره به بائه زنگ بزنه که آسانسور متوقف شد. تپش قلبش دوباره شدت گرفت و به معنای واقعی کلمه حرارت مثل ریزشِ آب جوش وجودش رو پر کرد.

Fated To Be Yours🥂🌌Where stories live. Discover now