42

6.5K 1.6K 558
                                    

42

- فکر میکردم چیزی بینمون نمونده.

بکهیون به محض ورود به اتاق چانیول گفت و چانیول که بابت لحن پر از تشر بکهیون متعجب از روی صندلی بلند شده بود سریع گفت: نمونده.

بکهیون بی توجه به جونمیون که پشت سرش وارد دفتر شد دو دستش رو توی سینه ش به هم گره زد و پرسید: نمونده؟

هرچند نگاه چانیول به جونمیون که با کمک هردو دست و لبهاش سعی میکرد به چانیول بفهمونه مونده گره خورد و گیج تر از قبل به بکهیون نگاه کرد: مونده؟

بکهیون جلوتر اومد: تو بگو.

جونمیون سریع گوشیش رو دراورد و با بازکردن تویتر صفحه ش رو سمت چانیول گرفت و بکهیون عصبی گفت: انقدر به جونمیون نگاه نکن.

چانیول دوباره نگاه گیجش رو از جونمیون گرفت و به بکهیون داد: راجب... چی حرف میزنی؟

بکهیون عصبی خندید و به سمت صندلی ها رفت: پس بیشتر از یه مسئله بینمون باقی مونده که نمیدونی کدومش رو باید توضیح بدی.

چانیول از پشت میز جلو اومد و حالا روبروی بکهیون که روی صندلی نشسته بود و دستش رو به شقیقه ش میکشید قرار گرفت: من مطمئنم باهات صادق بودم.

بکهیون خندید: صادق...

نگاه تیزش رو به چشمهای چانیول داد: یادته آدمات چطوری من رو با لباس خونگی کشوندن خونه ت و تو تمام روز مثل یه تیکه اشغال باهام رفتار میکردی فقط چون فکر میکردی من اونقدر احمقم که بخوام با پخش کردن مدارک ازت انتقام بگیرم؟

گیرنده های چانیول به سرعت لرزید و با یادآوری تویتر زمزمه وار پرسید: پس کارمندت باهات حرف زد.

بکهیون با پوزخند سرش رو به دو طرف تکون داد: نه.

اینبار بلند ولی عصبی خندید: و مسئله همینجاست آقای پارک، کارمندم نباید این رو بهم میگفت.

چانیول زیرچشمی به جونمیون نگاه کرد و جونمیون شونه بالا انداخت و زمزمه وار همونطور که میگفت: «پس من میرم بعدا میام راجب جلسه ی بعد از ظهر صحبت میکنم.»

چشمهای چانیول گرد شد و بکهیون که همچنان به چانیول خیره مونده بود از جاش بلند شد: نه وایسا، من میرم دیگه. نمیخوام مسائل کاری و شخصی رو قاطی کنم.

به سمت چانیول رفت و همونطور که طوری رد میشد که شونه ش به شونه ی چان که ده سانتی ازش بالا تر بود برخورد کنه زمزمه کرد: شب صحبت میکنیم.

هرچند چانیول دستش رو دور بازوش پیچوند و به سمت جونمیون برگشت: برای جفتمون دو ساعت مرخصی رد کن.

و به چشمهای بکهیون خیره موند: و تو اینجا میمونی آقای بیون.

بکهیون پوزخند زد. آقای بیون! هرچند توجهی نکرد که چند لحظه پیش وقتی خودش هم چانیول رو پارک صدا کرده بود چانیول پوزخند زده بود.

Fated To Be Yours🥂🌌Where stories live. Discover now