25

8.4K 1.9K 677
                                    

بکهیون گیج شده بود، نمیدونست بابت بوسیده شدن هیجان زده باشه، بابت اینطوری بوسیده شدن عصبانی باشه و یا بابت بوسیده شدن جلوی پدرش بترسه! اونهم نه برای خودش!! برای چانیول.

چانیول بی توجه به اینکه بعد از پرسیدن اجازه باید منتظر شنیدن اجازه باشه لبهاش رو چفت لبهای بکهیون کرده بود و بی توجه به چشمهایی که روشون میخ شده بود فقط بکهیون رو میبوسید.

بکهیون کمی وول خورد و هر دو دستش رو بالا آورد و مچ دستهای چانیولی که چونه و گردنش رو چنگ زده بود بین انگشتهای کشیده ش گرفت و سعی کرد چانیول رو از خودش فاصله بده.

چانیول ولی فقط شدت بوسه رو بیشتر کرد و حتی دندونش رو توی لب پایین بکهیون فرو برد تا اعتراضش رو خفه کنه، بکهیون خودش گفته بود که امروز با چانیول قهر بوده و چانیول فقط میخواست از دل امگای شیرینش دربیاره.

حداقل برای بقیه که اینطور به نظر می‌ رسید.
هرچند مدت زیادی لازم نبود تا آقای بیون کلافه از تصویر زنده ی بوسیدن شدن پسرش بلند شه و یقه ی چانیول رو بگیره و عقب بکشه:
_اولین بارم همینطوری بی اجازه ی خودش بوسیدیش؟

و تق.

**

_کجایی لعنتی؟
جونمیون نمیتونست بیشتر از این نگران باشه و حتی نمیتونست بیشتر از این به افکاری که توی سرش بود بال و پر بده.

ییشینگ گم شده بود و این اتفاق مسخره دقیقا از ساعتی افتاده بود که چانیول باعث و بانی پخش شدن عکس هارو گیر انداخته بود.

شاید اولین بار بود که توی زندگیش بابت اینکه چانیول مراعات روحیه ی حساسش رو میکنه و توی کارهای پرخشونت دخالتش نمیده عصبانی بود.

حتی میترسید که بپرسه اون جاسوس کیه چون میدونست اگر پاسخ سوالش ییشینگ باشه.

این اولین باری بود که میترسید. اولین باری که اهمیت میداد. چانیول رفیقش بود و اون آلفای رنگ پریده با لبخندهای شیرین و شخصیت بچگونه کراشش، کراشی که توی سن سی سالگی داشت احساس میکرد و میدونست فقط یه کراش معمولی نیست. یه احساس خاصه که باعث میشه آلفایی که مارکش کرده بود و تنها رهاش کرده بود رو فراموش کنه. ولی به هرحال چانیول رفیقش بود.

برای بار هزارم با ییشینگ تماس گرفت، کسی جوابی نمیداد.
از اتاق بیرون رفت تا برای خودش نوشیدنی بریزه، احساس میکرد نیاز داره که هوشیاریش کامل نباشه.

هنوز به آشپزخونه نرسیده بود که گوشیش زنگ خورد:
_بله؟

چیزی که داشت میشنید رو باورش نمیشد، صدای بکهیون بود: الو آقای کیم؟ ببخشید این وقت شب تماس گرفتم ولی چانیول یه خورده حالش خوب نیست میشه بیاید دنبالش؟

جونمیون با ابروهای بالا رفته به انعکاس خودش توی پنجره نگاه کرد: حالش خوب نیست؟ اصلا پیش تو چیکار میکنه؟ یعنی چی حالش خوب نیست اتفاقی براش افتاده؟

Fated To Be Yours🥂🌌Où les histoires vivent. Découvrez maintenant