بکهیون همونطور که سعی میکرد با بوسه های چانیول روی لبهاش همراهی کنه به دستهاش که به سمت یقه ی لباسش میرفت چنگ زد و متوقفش کرد: بسه.
-یه ساعت مرخصی داریم.
-یه خروارم کار داریم. من که نه، تو! فقط میخواستم از اونجا بکشونیم بیرون.
چانیول ولی توجهی نکرد، اینبار همونطور که دستش رو به سمت کمر بکهیون میبرد، صورتش رو به صورت بکهیون نزدیک کرد تا بوسه رو از سر بگیره که بکهیون دستش رو روی لبهاش گذاشت و گردنش رو عقب داد.
-گفتم نه!
چانیول چشم هاش رو ریز کرد و چند لحظه ای با خصومت بامزه ای به بکهیون نگاه کرد. در نهایت دستش رو از دور کمر بکهیون جدا کرد و به پشتی صندلی تکیه داد.
بکهیون لباسش رو مرتب کرد: آفرین.
چانیول دستش رو به رطوبتی که هنوز روی لبهاش مونده بود کشید: این خاطراتی که کیم تهیونگ ازشون حرف میزدن چی بودن که باعث شد بغلت کنه؟
بکهیون دستش رو به گوشه ی ابروش کشید و سعی کرد به چانیول نگاه نکنه تا بتونه روی جوابی که میخواد بده تمرکز کنه.
-نگاهت رو ندزد بکهیون.
بکهیون ابروهاش رو کمی به هم نزدیک کرد و به چشم های براق چانیول چشم دوخت: فکر نکنم دلت بخواد راجع بهش بدونی.
چانیول ابروهاش رو به هم نزدیک کرد: اگر بخشی از گذشته ی توه، علاقمندم که بدونم.
بکهیون دستش رو روی شونه ش گذاشت و روی پاش جا به جا شد: داری میگی گذشته، گذشته هم که میدونی گذشته! پس بیا راجع بهش فکر نکنیم.
-آغوشی که امروز اتفاق افتاد مال گذشته نیست بکهیون، من مشتاقم بدونم!
بکهیون بلند شد، به سمت پارچ کریستال روی میز رفت و نگاهش رو به میز آشفته ی چانیول داد.
-بهت راجع به اینکه بغلم کرد گفتم، فقط چون میخواستم بدونی اون یه بغل معمولی بود. نمیخواستم بعدش راجع بهش کنجکاوی کنی.
چانیول نفس عمیقی کشید و به پشتی مبل تکیه داد: باورم نمیشه داریم راجع بهش بحث میکنیم...
بکهیون لیوان رو از لبهاش فاصله داد و به چانیول خیره موند.
-باشه، کیم تهیونگ سونبه و تنها دوست من توی دانشگاه بود، ما عاشق هم شدیم، یعنی اول اون عاشق من شد و بعد بابت اینکه جفتمون آلفاییم روانی شد. بارها پیشنهاد داد یه رابطه ی مخفیانه رو شروع کنیم و برای منی که از ابتدای دوستیمون بهش دروغ گفته بودم، با توجه به دلایلی که اون زمان داشتم، هر لحظه گفتن این حقیقت که من در اصل یه امگام سخت تر میشد... که البته الان معتقدم کار خوبی کردم... چیزهایی که بابت رابطه ی شکل نگرفته ی اونموقعم الان دارم، ارزشش رو داشتن!
YOU ARE READING
Fated To Be Yours🥂🌌
Fanfiction[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...