43
-از جفت داشتن متنفرم.
جونمیون به سمتش رفت تا کمکش کنه روی صندلی بشینه. چانیول آروم زمزمه کرده بود ولی شنید.
چانیول باورش نمیشد تحت همچین تنشی که سالها تجربه کرده بود حجم پررنگی از ذهنش بکهیونی بود که لباس هاش رو از خونه ش برده بود. نه دیگه چانیول واقعا از جفت داشتن متنفر بود.
جونمیون با نشستن چانیول روی صندلی به سمت یخچال رفت و یه بطری آب که صبح به صبح برای چانیول شیرینشون میکرد برداشت، کنار چانیول روی مبل سه نفر نشست و بطری رو نزدیک لبهاش گرفت.
- کولاک کردی.
چانیول قلپ کوچیکی از آب خورد و زمزمه کرد: امیدوارم شرش کم شه.
-نمیشه، خودت میدونی نمیذاره آرامش رو تجربه کنی، جنگ بزرگی رو باهاش شروع کردی، وقتی میخواستی کمپانی رو ازش بگیری بهت گفتم تا وقتی که زنده باشه و زنده باشی همینه داستان.
چانیول نگاهش رو که به طرز وحشتناکی قرمز شده بود از میز گرفت و به جونمیون خیره نگاه کرد، بدون هیچ مکثی پرسید: بکشمش؟
جونمیون اخم کرد: نه دیگه در اون حد، یه کم باهاش راه بیا، به لوکاس کار بده! میسپرم...
چانیول ولی نذاشت حرفش رو کامل کنه: خودت میگی تا وقتی زنده باشه و زنده باشم همینه داستان، شاید اون بکشتم.
جونمیون با لحنی که حتی خودش هم ازش مطمئن نبود برای آروم کردن چانیول گفت: نمیکنه اینکارو.
ولی چانیول بی توجه به جونمیون که قصد ادامه دادن جمله ش رو داشت زمزمه کرد: یکیمون باید بمیره تا این گند جمع شه. دارم از کمپانی خسته میشم، بعد مدتها دوباره یادم افتاد چه زندگی ای رو شبا قبل خواب با مامانم تصور میکردم، همه چیز به هم ریخته، ممکنه سرطان داشته باشم و حتی قبل از اینکه بخواد دست به کاری بزنه بمیرم.
جونمیون دستش رو روی زانوی چانیول کوبید: نمیمیری! کی دیگه این روزها از سرطان پروستات میمیره؟
چانیول شونه بالا انداخت: یکی که باباش قصد کشتنشو داشته باشه. بکهیون کجاست به نظرت؟
جونمیون از تغییر جهت حرفها و افکار چانیول متعجب نشد. از کنار چان بلند شد: بلند شو دیگه بریم به کارای امروز برسیم و پدرت رو با گه کشیدن به هیکل کمپانی شاد نکنیم، شب برنامه داری.
چانیول سرش رو به پشتی مبل تکیه داد و چشمهاش رو بست: واسه شبم برنامه نذار، میخوام شبو بخوابم، میخوام اصلا قبل از اینکه تاریک شه بخوابم. حوصله تاریکی ندارم ازش خوشم نمیاد خصوصا وقتی همه ی شهر یهو ساکت میشه. حوصله ی اضافه کاری هم ندارم.
جونمیون ولی همونطور که پرونده های روی میز چانیول رو به میز وسط سالن منتقل میکرد گفت: اضافه کاری نیست، یه دورهمیه که باید بری.
YOU ARE READING
Fated To Be Yours🥂🌌
Fanfiction[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...