فصل دوم
When we all fall in love where do our brain go?
چانیول بی توجه به افرادی که به محض دیدنش کمر خم میکردن با قدم های بلند لابی شرکت رو طی میکرد، جونمیون با قدم های بی حوصله تری عقب تر همونطور که توی تبلتش برنامه هاش رو چک میکرد تا نگاه های خشمگین کارمندهارو نبینه و شرمنده تر از این نشه قدم برمیداشت.
از طرفی چانیول بی توجه به هیجانی که توی وجودش بود اخم کرده بود، به محیط کار برگشته بود و قرار نبود کسی خبر از چانیول سرزنده ی درونش که لبخندش جمع نمیشد داشته باشه.
روبروی آسانسور ایستاد، همه کنار رفته بودن. دستش رو برای جلب توجه جونمیون تکون داد. جونمیون سریع جلو رفت: بله قربان؟
_به جناب بیون بگین تا هشت و ربع دفتر من باشن.
جونمیون لب پایینش رو کمی گاز گرفت و آرومتر گفت: ممکنه نیومده باشن قربان.
چانیول هر دو دستش رو داخل جیبهای شلوارش کرد و با نیشخندی که به اعداد بالای آسانسور میزد زمزمه کرد: در غیر اینصورت توبیخشون کنید.
نمیتونست ببینه کسی که انقدر حالش خوبه که قبل از اون تختش رو ترک کنه بخواد از زیر کار در بره، فقط همین.
جونمیون نفس عمیقی کشید و گوشیش رو از جیب کتش درآورد: با واحدشون تماس میگیرم.
هرچند توی ذهنش به خباثتی که چانیول به خرج میداد اخم کرده بود.
چند لحظه بعد همونطور که کنار چانیول توی آسانسور قرار میگرفت گفت: منشیشون جواب دادن، گفتن احتمالا تا ظهر نمیان.
چانیول نیشخند زد، واقعا نیشخند زد! شرایطی رو که میتونست بابتش بکهیون رو توبیخ کنه یا دوباره به اتاقش بکشونه ، دوست داشت. بکهیونی که صبح تختش رو زودتر از اون ترک کرده بود!!!!
_دلیلشون؟
جونمیون مکث کرد، با تردید جواب داد: روز های اول هیت جفتشونه!
چانیول اینبار بلند خندید، خنده ی کاملا خبیثانه ای بود، نگاه دو بادیگاردی که جلوتر به سمت در ایستاده بودن با صدای بلند خنده ی چان به سمتش برگشت.
همونطور که با خباثت میخندید کلمات رو تکرار کرد: روزهای اول هیت جفتشون.
جونمیون به دو بادیگارد با اخم اشاره کرد. هردو به سمت در برگشتن. لحظات باقیمونده تا به طبقه ی مدیریت چانیول با نیشخند به زمین خیره بود.
نمیدونست باید چیکار کنه، ولی بی شباهت به یه نوجوون هیجان زده برای شروع یه پسر بازی احمقانه نبود.
با باز شدن در های آسانسور جلوتر از دو بادیگارد به سمت اتاق میرفتن که جونمیون با تردید گفت: قربان اگر جفت جناب بیون امگا باشه ایشون مجرم تلقی میشن... من... نمیدونم کمپانی چه عکس العملی باید نشون بده.
YOU ARE READING
Fated To Be Yours🥂🌌
Fanfiction[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...