چانیول بهت زده به خانم بیون که با ذوق عکس سونوگرافی رو از جونگده گرفته بود و راجع به چهره ی بچه ی چهارماهه ش نظر میداد نگاه میکرد و از خودش میپرسید اینجا دقیقا چیکار میکنه.خانم بیون عکس رو به جونگده برگردوند و به سمت لوهان چرخید: تو باید همونی باشی که هفت سال پشت کنکور مونده...
ابروهای لوهان بالا پرید و چشم غره ای به چانیول رفت: نه خانم بیون من برادر بزرگترش هستم، یه سایت سرگرمی دارم.
خانم بیون خودش رو به بحث علاقمند نشون داد، دستش رو زیر چونه ش زد و سمت لوهان خم شد: دقیقا چیکار میکنی که سرگرم کنی مردمو؟
-من کاری نمیکنم... ولی کلا سایتمون یه سایت اطلاع رسانی اخبار هالیوعه.
خانم بیون سرش رو به نشونه ی فهمیدن تکون داد: آها از همین سایتهای زرد...
لبخند مودب لوهان روی لبش خشک شد و به بکهیون که عقب تر نشسته بود نگاه کرد. بکهیون لبخند معذبی زد و چندبار مظلومانه و سریع پلک زد. لوهان نفس عمیقی کشید و به سمت خانم بیون برگشت: اونقدرم زرد نیست، یه خورده نارنجی میزنه...
خانم بیون خیلی بامزه خندید و دستش رو جلو برد تا به چونه ی لوهان بکشه. لوهان فقط سرش رو کمی خم کرد و چند متر اونطرف تر چانیول همچنان بهت زده روی صندلی نشسته بود و به جونگده و لوهان که دو طرف خانم بیون نشسته بودن نگه میکرد.
یه طورایی که خوب بهش نگاه میکرد متوجه نمیشد دقیقا چی شد که یهو خانم بیون توی خونه ش بود و برادر و دوست صمیمیش اینجا بودن تا با خانم بیون آشنا شن. وقتی بکهیون گفته بود تهیونگ و مادرش یه رابطه ی مستقل از خودش دارن یه جورایی متوجه منظورش نشده بود ولی الان که خانم بیون اون عینک بزرگ رو به چشمش زده بود و توی گوشیش دنبال اسم مناسب برای بچه ی جونگده میگشت متوجه شده بود دقیقا از چی حرف میزنه.
با احساس نشستن کسی کنارش نگاهش رو به بکهیون داد. بکهیون روی مبل سفید نشست و خودش رو به چانیول نزدیک کرد: من هر لحظه بیشتر دارم خجالت میکشم یول.
چانیول ناخودآگاه بازوش رو از بدنش فاصله داد و سمت بکهیون گرفت. بکهیون ولی متوجه حرکت نامحسوس چانیول شد و با لبخند دستش رو روی بازوش گذاشت.
چان دستش رو انگشتهای بکهیون دور بازوش گذاشت و نوازش کرد: خجالت نداره...
بکهیون چشمهاش رو از ناچاری بست: داره یول، کدوم مادری به جفت بچه ش زنگ میزنه میگه دوستهات رو جمع کن بیار میخوام چکشون کنم... من الان فقط میخوام یه گوشه ای گم و گور شم.
چانیول دست آزادش رو باز کرد و به آغوشش اشاره کرد: میخوای بیای تو آغوش من گم شی؟
بکهیون چشم غره رفت و به مادرش که با جونگده حرف میزد نگاه کرد: اخه انقدر علنی میزنن همچین حرفیو؟
KAMU SEDANG MEMBACA
Fated To Be Yours🥂🌌
Fiksi Penggemar[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...