_آقای کیم.
صدای ییشینگ باعث شد جونمیون حتی فراموش کنه به چه قصدی به سمت یکی از واحدهای شرکت میرفت.
به سمتش برگشت: ییشینگ...
ییشینگ لبخند زد و جلو اومد: ببخشید باز بی خبر اومدم.
جونمیون دستش رو پشت کمر ییشینگ گذاشت تا به نوعی ازش بخواد توی مسیری که میرفت همراهیش کنه.
درسته تا سر حد مرگ دلش میخواست با آلفای کنار دستش بخوابه ولی به هرحال فعلا که از چانیول هیچ ترین خبری نداشت باید حواسش به کمپانی به این بزرگی که به یه اسباب بازی اوقات راغت برای رفیقش تبدیل شده بود باشه.
_باید یه مسئله ای رو باهاتون در میون بذارم.
جونمیون متوقف شد. به چشمهای ییشینگ خیره شد: در ارتباط با؟
ییشینگ لبهاش رو خیس کرد: رسوایی آقای پارک.
چند لحظه ای هردو سکوت کردن و ییشینگ همزمان با جونمیون که پرسید" یعنی چی؟" سریع گفت: کار خواهر من بود.
جونمیون نمیدونست چی بگه، شاید نزدیک به یک دقیقه به ییشینگی که روبروش چشمهاش رو بهم بسته بود و انگار منتظر عکس العملی از جونمیون بود خیره موند و در نهایت گفت: ما این مسئله رو چهار روزه میدونیم.
چشمهای ییشینگ گرد شد: چی؟
جونمیون دوباره به راه افتاد و اینبار اخمهاش توی هم بود: واقعا انتظار نداشتین چانیول از این قضیه سر در نیاره که. نه؟
ییشینگ گلوی خشک شده ش رو با آب دهن خیس کرد و گفت: و الان چی میشه؟
جونمیون بدون اینکه نگاهش رو از مسیر مستقیم جلوش بگیره شونه بالا انداخت و چند قدم جلو تر برای کسی که از کنارشون رد میشد سر تکون داد.
ییشینگ قدم هاش رو تند کرد تا از جونمیونی که انگار در لحظه تغییر کرده بود عقب نیفته.
_بعد من یه چیز دیگه هم میخواستم بگم.
جونمیون سرش رو به نشونه ی باشه بالا و پایین کرد و زیر لب گفت: این رو هم احتمالا میدونم.
ییشینگ مچ دست جونمیون رو گرفت و متوقفش کرد: نه واقعا این یکیو نمیدونید.
و بی توجه به نگاه پرسشی جونمیون به مچ دستش نگاهش رو تو اطراف چرخوند و با دیدن اتاق خدمات جونمیون رو به اون سمت کشوند.
جونمیون که هنوز متوقف شدنش توسط ییشینگ رو درک نکرده بود با قدم های بلند دنبالش رفت و چند لحظه بعد که ییشینگ در رو بست و برگشت و به چشمهاش خیره شد زمزمه وار پرسید: حتما باید اینجا میگفتی؟
"تو چرا اینطوری ای آقای کیم؟"
ییشینگ بی توجه به سوال جونمیون سوال خودش رو به زبون آورد و بلافاصله هردو دستش رو دو طرف بدن جونمیون روی قفسه های مواد شوینده قرار داد.
YOU ARE READING
Fated To Be Yours🥂🌌
Fanfiction[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...