Fated to be yours
برای ثانیه های کوتاهی که به شدت طولانی گذشتن کسی حرفی نزد و از جاش تکون نخورد. بکهیون با احساس درد قدمی به عقب گذاشت که باعث شد از پشت به چانیول برخورد کنه و چانیول دستش رو دور کمرش چنگ بزنه و نفس عمیقی بکشه.
داشت به این فکر میکرد که باید امگاش رو توی روزهای هیتش توی خونه حبس کنه.
فقط تصور اینکه چند تا آلفای غریبه ی لعنتی الان توی این پارکینگ به بکهیون زل زدن و بوی شیرینش رو حس میکنن باعث شد عصبانی بشه.
چیزی که خودش هم بابتش شدیدا تعجب کرد میزان جدی گرفتن قضیه توسط خودش بود. یعنی باورش نمیشد داره برای هیت های بعدی امگای آلفا نمای کنارش برنامه میریزه! اونم یه همچین برنامه های غیر منطقی ای. با یه همچین حساسیت های غیر منطق تری.
سکوت بیشتر از این شرایط رو ضایع تر از قبل میکرد. احساس میکرد باید یه حرکتی به خودش بده، دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه که بکهیون دستش رو بین انگشتهای چان چفت کرد، سفت... انگشتهای درشت چانیول رو بین انگشتهای خودش فشرد و رو به آیرین و ییشینگی که هنوز از بهت خارج نشده بودن گفت: چند لحظه مارو ببخشید.
و با سرعت وارد آسانسور خالی ای که به پارکینگ رسیده بود شد و به محض بسته شدن در چانیول رو به دیوار آسانسور کوبید.
زونکن دستش رو به زمین انداخت و با هردو دست کت چان رو به دو طرف باز کرد و در برابر چشمهای بهت زده ی چانیول توی جیبهاش دنبال چیزی گشت.
با پیدا کردن کارت پرسنلی چانیول عقب کشید، کارت رو جلوی سنسور آسانسور گرفت و در برابر چشمهای پرسشی چانیول ، خیلی خونسرد، به دکمه های سبزی که بین دکمه های آبی رنگ خودنمایی میکردن و نشون میداد یه نفر توی اون طبقه ها منتظر آسانسوره اشاره کرد: تا طبقه ی بیست و پنجم ده بار وایمیستاد!
نگاهش رو به شماره ها که با آرامش بالا میرفت داد.
چانیول تکیه ش رو از دیوار گرفت و کتش رو مرتب کرد و به چهره ی آروم بکهیون خیره شد.
بکهیون ولی همونطور که مثل یه مجسمه ی خونسرد جلوی چانیول وایساده بود... از درون به هم میپاشید.
چه تصمیمی باید میگرفت؟ چه عکس العملی باید نشون میداد؟ مطمئن نبود جویدن خرخره ی مدیرعاملش راه حل خوبی باشه.
عقب تر چانیول دوباره تکیه ش رو به آسانسور داد و منتظر عکس العمل بکهیون موند. میدونست توی سرش چه آشوبیه. چانیول به آشوب کردن فکرها عادت کرده بود.
بالاخره آسانسور متوقف شد در ها به آرومی به دو طرف باز شدن.
تکیه ش رو از دیوار گرفت و جلو رفت، پشت بکهیون ایستاد. بکهیون که هنوز کارت چان رو توی دستش داشت دوباره دکمه ی پارکینگ رو زد وکارت رو جلوش گرفت.
YOU ARE READING
Fated To Be Yours🥂🌌
Fanfiction[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...