_بیداری؟
ده دقیقه ای بود که چانیول سکوت کرده بود و به نفس های مرتب بکهیون گوش میداد و عمیق نفس میکشید.
عطر توله گرگش رو حس نمیکرد ولی این چیزی از آرامشی که بعد از به زبون آوردن کلماتش و در آغوش داشتن بکهیون تو رگ هاش به جریان افتاده بود کم نمیکرد.
با سوال بکهیون، حرکتی به دستش داد و به نحوی آغوش تنگش رو حتی از قبل تنگ تر کرد.
_اوهوم...
بکهیون نفس عمیقی کشید و نگاهش رو از دیوار گرفت و بدون اینکه تلاش کنه از بغل چانیول خارج شه به سمتش چرخید.
_دلم میخواد یه چیزایی بگم، ولی ذهنم بی سر و سامون تر از این چیزاست.
چانیول چند لحظه ای به چشمهای بکهیون خیره نگاه کرد و بلافاصله بی اختیار گردنش رو خم تر کرد و بین دو ابروی بکهیون رو بوسید و بدون اینکه خیلی ازش فاصله بگیره زمزمه کرد: همینکه گوش دادی کافی بود. مجبور نیستی به احساسم جواب بدی، اینطوری مثل یه ادای دین میمونه.
بکهیون گردنش رو عقب کشید تا بتونه دوباره به چشمهای چانیول نگاه کنه و با لحنی که چانیول چیزی ازش دریافت نمیکرد تند گفت: منظورم این نبود که میخواستم بگم منم همینطور و این حرفها ... خیلی حرفهای زیادی ممکنه تو این شرایط زده بشه!
چانیول آروم خندید و جلوتر اومد تا چونه ش رو روی کله ی بکهیون بذاره و به حرکت نفس های گرم بکهیون روی گردنش لبخند زد.
_میدونم بکهیون، تو اصلا منو نمیخوای، من فقط میخوامت و من گند زدم به زندگیت و باشه، میتونی به برنامه ی باید نذارم چانیول خیالش از داشتنم راحت باشه ادامه بدی! همین استرس داشتن و نداشتنت هم شیرینه...
بکهیون چشمهاش رو بست و به حرفهای آروم و پر از معنی چانیول گوش داد ... نفس هاش هر لحظه عمیق تر میشد و افکار منفی و احساسات تلخش هر لحظه بیشتر ازش فاصله میگرفتن.
_من همچین برنامه ای تو سرم نچیدم ... چانیول!
چانیول آروم پلک زد و به تک دیوار اتاق خیره موند، آروم پرسید: اسمم همیشه همینقدر خوش آوا بوده؟
بکهیون که دچار کرختی خاصی شده بود پیشونیش رو به گلوی چان تکیه داد و زمزمه کرد: حرفهایی که میزنی رو توی شبکه های اجتماعی زیاد خوندم چان ...
چانیول لبخند کمرنگی زد و دستش رو نوازش وار از کمر بکهیون پایین تر برد، فقط برای اینکه بیشتر احساسش کنه: ولی من جدی بودم.
با خاموش موندن بکهیون، چند لحظه ای سکوت بینشون رو پر کرد که چانیول اینبار شیطون تر از قبل گفت: از این پیجای لوس عاشقونه فالو میکنی؟
بکهیون که کم کم درگیر چرت سنگینی میشد با سوال چانیول چشمهاش رو باز کرد و کمی فاصله گرفت و از همون پایین به چشمهای سوالی و به طرز اغراق آمیزی کنجکاو چانیول خیره شد:
YOU ARE READING
Fated To Be Yours🥂🌌
Fanfiction[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...