بخوام محدودیت سنی داستان رو بذارم +20 بعد خودم نباید بخونمش. قراره خیلی اسمات بشه. باز صفیده منحرف از زیر پتو اومده بیرون.**
اتاق جلسات به شلوغی همیشه نبود، بکهیون احساس عجیبی به بودن اونجا داشت، پارک چانیول روبروش روی صندلی خودش نشسته بود و با یکی از مدیرای ارشد بحث میکرد. بکهیون احساس تهی بودن بدی داشت، حس میکرد سردشه و دوست داشت همونجا سرش رو روی میز بذاره و بخوابه. در عین حال تمام تلاشش برای پرت کردن حواسش از مدیرعامل و لب و دهنی که با جدیت تکون میخورد و حرف میزد به هیچ تبدیل میشد، بکهیون نمیفهمید چی میگه، ولی میفهمید که اون لبها دارن حرکت میکنن.
آقای پارک صدای واقعا خوبی داشت.
چند لحظه ای نگاهش رو از لبهای چانیول گرفت و به چشمهاش داد... چه چشمهای زیبایی... براق و درشت، با پلک هایی که با هر بار باز و بسته شدن یا لبخندهای از سر تمسخر مدیرعامل چین زیبای دیگه ای به گوشه های کشیده ش میداد.
نفس عمیقی کشید، هوا واقعا سرد شده بود. بکهیون سرش رو روی دستهاش روی میز گذاشت و همونطور که نفس های عمیق میکشید با چشمهای خمار از خواب و خستگیش به پارک چانیول نگاه کرد، کاش میفهمید چی داره میگه.
صدای کسی توی گوشش پیچید، صدای عجیبی بود، شبیه زنگ تلفن... شاید حتی صدای آدم نبود.
با بهت چشمهاش رو باز کرد. روی کاناپه ی شکری رنگ خونه ش با لباسهای خونگیش به خواب رفته بود.
باورش نمیشد روز اول هیتش داشت خواب سرکار بودن میدید، به خودش پوزخند زد... گوشیش کنارش روی صندلی در حال خودکشی بود، آلارم مصرف دارو... صدای آلارم رو قطع کرد و از جاش بلند شد. هنوزم سردش بود.
**
جونمیون نگاهش رو از تبلت دستش گرفت و به چانیول که با سرعت روی تردمیل میدوید داد.
جلو رفت: تیمی که از کاخ آبی خواسته بودیم برای امنیت شبکه اومدن، نیروهای امنیتی دولت هم اعتراضات نزدیک به شرکت رو ساپورت میکنن... هرچند نمیدونم دقیقا چه ربطی به تو داره ولی تقریبا تو اکثر مقاله هایی که این دوروز برای حمایت از حقوق امگاها نوشته شدن دوبار اسم تو اومده... خوشبختانه خبر عزل مدیران امگا هنوز درز نکرده وگرنه مخاطب مستقیم جریان اعتراضات هم قرار میگرفتی! بهت گفته بودم باید برای این تغییرات دست نگه داریم.
مکث کرد، حتی خودش هم نمیتونست این دستور چانیول رو درک کنه ولی ادامه داد: تقریبا هیچ امگایی هم که یک هفته ی گذشته هیت بوده و یا به هیتش نزدیکه توی شرکت نیست.
چانیول که بی وقفه و بدون اینکه نگاهش رو از پنجره ی روبروش بگیره میدوید با تموم شدن جملات جونمیون پرید و پاهاش رو دو طرف لبه ی تردمیل گذاشت و همونطور که نفس نفس میزد گفت: لعنتی...
YOU ARE READING
Fated To Be Yours🥂🌌
Fanfiction[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...