باورش نمیشد بکهیون توی طبقه ی اونه و این بوی شیرین دوباره شدت گرفته.
خوشحال بود که اکثر کارمندها شرکت رو ترک کردن. فقط چند لحظه تصور این که این بورو خیلیهای دیگه جز خودش هم بخوان حس کنن و هوس کنن باعث شد تمام نورون های عصبیش جیغ بکشن و عصبانیت رو بین خودشون رد و بدل کنن.
راهرو خلوت بود، در آسانسور چهار طاق باز بود و هیچکس توش نبود.
چانیول اخم کرد. نفس عمیقی کشید و با قدم های بلند خودش رو به در راهپله های جنوبی ساختمون که کسی ازش استفاده نمیکرد رسوند. چراغ پله های اضطراری روشن بود.
جلو رفت و به پایین نگاه کرد، تا دو طبقه پایین تر چراغها روشن شده بود. در سکوت به پله ها خیره بود که با روشن شدن چراغ بعدی نیشخند زد.
دستش رو با همون نیشخند یه طرفه توی جیبش کرد و با قدم های با طمانینه پله هارو پایین رفت. هرچند چند لحظه بعد اشتیاقی که رسیدن به امگاش توی وجودش ایجاد شده بود مجبورش کرد قدم هاش رو سریعتر برداره.
با اون قدم های بلند و عطشی که توی حرکتش حس میشد خیلی زودتر از چیزی که فکرشو میکرد به طبقه ای رسید که بکهیون پایین میرفت.
بوی شیرین روانی کننده بود.
از پشت به بکهیونی که با آرامش قدم برمیداشت نگاه میکرد و ناخودآگاه تمام احساساتی که شب گذشته با لمس پوست و بدن داغ بکهیون تجربه کرده بود رو تصور میکرد.
ناخودآگاه داغ شده بود، تپش قلب گرفته بود. مردی که روبروش توی دنیای خودش پله هارو پایین میرفت بینهایت زیبا جلوه میکرد.
باورش نمیشه غدد بزاقیش شروع به ترشح کردن.
بکهیون که هر لحظه بهتر از قبل میشد با احساس قدمهایی که پشت سرش برداشته میشد برگشت، با دیدن چانیول که چند پله بالاتر در سکوت بهش خیره بود ترسیده قدمی به عقب برداشت و یک پله پایین تر رفت.
این روزها احساس بیماری میکرد، هیت های زودهنگام و بدون برنامه. این واقعا اخرین چیزی بود که بهش نیاز داشت.
مطمئن بود که توی آسانسور وقتی به سمت دفتر مدیرعامل میرفت یه شات زده بود. ولی به محض خروج از دفتر متوجه درد شده بود و از ترس اتفاقی که سری قبل توی اسانسور افتاد به سمت پله های قدیمی رفته بود.
و حالا اینجا بود، جلوی گرگ وحشی و متجاوزی که دیشب بهش تجاوز کرده بود و امروز فکر کرده بود میتونه یه بازی رو باهاش راه بندازه.
_چیزی شده جناب پارک؟
چانیول شونه بالا انداخت: فقط داشتم از دفترم بیرون میرفتم که حس کردم یه امگای شیرین یه جایی آلفاشو میخواد.
بکهیون با شنیدن لفظ" آلفاشو" پوزخند زد ، از جلوی مسیر احتمالی چانیول کنار رفت و با دست اشاره کرد: بفرمایید دنبال امگای شیرینتون بگردین.
YOU ARE READING
Fated To Be Yours🥂🌌
Fanfiction[کامل شده] FICTION : مقدر شده که مال تو باشم COUPLE : چانبک ، سولی GENRE : فلاف ، امگاورس ، رومنس ، اسمات AUTHOR : #صفید NC+18🔞 STORY IS ABOUT : بکهیون یه مدیر جدیه که بیشتر از هرچیزی از اینکه به خاطر امگا بودن افراد به قابلیت هاشون بی...